به میم میگم گذشته فقط به یاد آوردن نیست، یکی از سفرهایی که به گذشته میکنم موقع روانکاویه. یه جور برگشت به گذشته و دوباره فکر کردن به چیزی که رخ داده و تغییر دادن معنای اتفاق افتاده هم هست. انگار تو هول و ولایِ حال یه چیزایی قاطیپاتی میشه و بعد که درستراست بهش فکر میکنی میبینی نه، میشده یه جور ...
Forwarded From یادداشتها | فاطمه بهروزفخرشاهنامه خوانی پیرمرد ۹۰ ساله بختیاری در شهر ایذه | جنگ رستم و سهراب و گریه برای جوانی سهراب. در هیچ کجای این سرزمین چنین پیوندی ژرف را نمیتوانی یافت که این پیرمرد روستایی بختیاری هنگام بازگو کردن آن تراژدی بیمانند اینگونه تاب از کف بدهد؛ گویی که او هماکن ...
دینگ دینگ! تبلیغ وام! فوری و بدون ضامن. گفتم چقدر عالی، عجب موهبتی! پاشنه دستکشم رو کشیدم و وارد هفتخوان شدم.اولش که میگفت باید برای دریافت وام باید یکی از اشتراکهای طلایی، نقرهای یا برنزی (داداش مگه المپیکه؟!) رو داشته باشی که واسه اون باید هزینه (بخونید پول زور!) پرداخت میکردم. پرداختیدم، و ...
عکس از خودمگاهی که به مرگ مینگرم برایم تلخ میشود و گاهی شیرین حتی مواقعی هست که برایم خنک و گوارا میشود اینبار در پیاده رو یک خیابان مرگ را میان رکاب های یک دوچرخه قدیمی یافتم و عجب مزه تلخی داشت فکر کردم شاید تنها دارایی آن پیرمرد همین دوچرخ بوده و آن را هم غل و زنجیر کرده زیر پلاکارتش گذاشته است ، ...
هر روز صبح برقمان میرود. امروز که هوا زیادی گرم بود، گفتم به جای توی خانه ماندن و حرص خوردن، بروم چند تا از کارهای بیرون از خانه را انجام بدهم که تا وقتی برمیگردم، برق هم آمده باشد.اول از همه رفتم مرکز بهداشت. کلی منتظر شدم نوبتم برسد و همین که رسید، برق رفت!نفس عمیقی کشیدم و گفتم اشکال ندارد. به ...
در بسیاری از اساطیر و روایتهای کهن، آب با زنان و خدایان مؤنث پیوند خورده است: از الهههای چشمهها و دریاها در تمدنهای باستانی گرفته تا روایتهای محلی که زن را نگهبان سرچشمه و پاسدار حیات میدانستند. این پیوند، علاوهبر جنبه نمادین آن، بهنوعی بازتاب تجربه زیسته زنان در مراقبت از زندگی روزمره نیز ...
هرچه بزرگتر شدیم، بیشتر به ضرورت زیستن در لحظه پی بردیم. این هم یکجور چارهجویی است در برابر رنج بزرگسالی؛ دانستن اینکه نمیشود روی قوس رنگینکمان سُر خورد و یا عروسکها هرگز با ما صحبت نمیکنند و سرزمین پریان فقط توی قصههاست. بزرگ میشوی و دنیا برایت ابعاد واقعیتری پیدا میکند، تو قد میکشی و جه ...
من یه نویسندهی غیرحرفهای هستم. به نظرم یه نویسندهی حرفهای کسی هست که هر روز یه تعداد ساعت مشخص رو صرف ادبیات میکنه. من بدم میاد هر روز یه تعداد ساعت مشخص رو صرف کار مشخصی کنم. از این نظر شبیه آنارشیستها هستم. یه جور حال کردن با بینظمیه. اما این بینظمی لزومن بیمبالاتی نیست. یه جور مبارزه هم ...
حقِ بیماریِ تماموکمالزور ترکیبات خوابآور قرصهای سرماخوردگی همیشه بیشتر است؛ و زورِ خمودگی و کسالت و میل بههیچکاری نکردن. با اینحال، گاهی زورِ زندگی و تلاشهای کوچک هم با تمامِ کمبنیه بودن، نسبت به حجمِ زوری که کسالت و یکجانشینی دارد، چشمگیر است. چشم باز میکنی و میبینی، روزت آنقدرها هم بد ...
بالاخره موفق شدم فیلم good will hunting رو ببینم، البته به خاطر همراهی خانوادهم مجبور بودم از نسخه سانسورشده استفاده کنم، ولی به هر حال مفهوم فیلم رو تونستم بهخوبی دریافت کنم.فیلم راجعبه پسر نابغهای بود که استعدادش رو مخفی نگه میداشت تا اینکه یه نفر تونست استعدادش رو کشف کنه. اون شخص براش برن ...