از میان زنها، هاجر را دوست دارم. مادر موسی هم خوب است اما او دیگر خیلی کول است. نمونه کامل چیلگای. خیلی به شهودش وصلست. بنظرم بشخصه میتوانست ادعای پیامبری کند. خدا به او الهام کرد و او شنید. چه الهامی؟ الهام سنگین. عارف واصلی بود.خدا گفت بچه را بیانداز توی نیل. مادر موسی شانه بالا انداخت و بدون ...
لاالهالاانت سبحانک انی کنت من الظالمینهر لحظه که بیشوق زیستمظلمت نفسی. ...
راننده اسنپ کلافه پرسید: «اونی که ضد مرده میشه فمنیست. اونی که ضد زن هست اسمش چیه؟ من اونم.»گفتم «فمنیست ضد مرد نیست. ضد مردسالاریه. مردسالاری هم یه نظام اجتماعی هست که داریم توش زندگی میکنیم و همه این مفاهیم حول مفهوم عدالت میگردند.» بعد ساکت شدم. دارم تمرین میکنم چیزها رو تا مجبور نشدم توضیح ند ...
قبلا عاشق این جمعها بودم، آدمهای فرهیخته و بسیار خوانده که دور هم جمع میشدند، مشغول نقد و نظر. در اندیشکده فلان و انجمن بسار، در مورد کلان و بنظر بسیار مهم تحلیل میکردند و قیلوقال. اما الان میبینم چقدر چشمهایشان بیفروغ است. چقدر بدنهایشان رخوتآلود و خمودهست. چقدر اندیشههایشان بفرموده و ...
هدف این روزهام اینه که یادم بره ساعت چنده. فهمیدن زمانی که ساعت نشون میده، بهم میگه یه کاری کن. یه وظیفهای داری. یه جایی یه چیزی انجام نشده. زود باش. یاد برنامهریزی کنکور میفتم که دو ساعت دو ساعت زمان رو بخش کرده بودم و هر بار سراغ یه درس میرفتم. میخوام از بند اون برنامهریزی که قراره باعث پیشرف ...
و نویسندگانی که با واژههای محمود دولتآبادی شوآف میکنند. ...
تازگی وقتی میروم اینستاگرام حس میکنم مگسی هستم روی یک تپه گه. دیروز بهخاطر دادن یک پیام کاری به پیج شخصی فردی، برای دومین بار در ماه، مجبور شدم دیاکتیو پیجم را بشکنم و روش بنشینم! قبلا حداقل میگفتی پیجهای گزیده و محدودی را دنبال میکنم و اصل گه در اکسپلورر میماند اما الان آوردهاند وسط و هم ...
چون تصویر در یک صفحه عمومی بود، اینجا منتشر کردم. زیرنویس عکس نوشته بود: حق است که مادربزرگها تا ابد زنده بمانند.داشتم به حق بودن این جمله و ناحق بودن جهان فکر میکردم که دیدم بین نظرها، مادربزرگی که در عکس پروفایلش شیرین ترین چهره و لبخند دنیا را دارد نوشته: و زنده می مانیم. در یادها...و مگر چنین ن ...
شروع سریال تاسیان برای من مصادف شد با هدیه گرفتن اشتراک فیلیمو. آمدم تست کنم ببینم کار میکند و دیدمش. آخرین (و البته اولین) سریالی که دیده بودم lost بود. یعنی حتی مختارنامه و امام علی را هم ندیدم، پخششان بعد از ساعت خوابم بود!اما بعدچی بود این؟ نه پیرنگ و داستانی، نه شخصیت پردازیای، نه حتی طراحی ص ...
دیروز با مامان توی ایوون شوید هایی ک خشک کرده بود رو اسیاب؟ نمیدونم کلمه ی درستش همینه یا نه. آسیاب میکردیم.بوی شوید میخورد زیر بینیم. چوب های گاها تیز و سفت شده ی شوید مچ های دستم رو یکم زخمی کرد. نباید نفس های عمیق میکشیدم چون همه چیز اونجا سبز میشد و بهم میریخت.اون لحظه توی گرمی زیاد، سعی میکردم ...