صبح تونستم یه سر و سامون به فصل اول بدم البته خیلی تعداد صفحات زیاد شد و مجبورم از فصل دو خیلی زیاد بزنم . فکر میکنم بتونم خودم یه کارایی بکنم . مثلا میتونم منابعو درست کنم . فصل ۴ میدم یه اماریست دیگه نگاه بندازه فصل پنجم از رو بقیه یه چیزی سرهم میکنم اما بعید میدونم تو این ماه باشه احتمال زیاد آذ ...
جمعه نشسته بودم توی خونه و دوست داشتم یک فیلم ببینم، از قضا دلبر هم همین تصمیم رو گرفته بود، ولی چون کنترل دستش بود، یک فیلم طنز که به نظرم خیلی هم زرد اومد گذاشت و از شانس خوبم چون لیلی خونه بود، بعد […] ...
منظور از وطن، تنها یک قطعه زمین یا مرز جغرافیایی نیست. وطن، هر آن حقیقتیست که انسان به آن دل بسته و در آغوشش معنا مییابد؛ جایی که روح، آرام میگیرد و نبودش، خلأیی در جان مینشاند. برای انسان مؤمن، وطن میتواند ایمانش باشد، عقیدهاش، آرمانش، یا همان حقیقتی که به خاطرش زیست میکند و میجنگد.در این ن ...
دیشب رفتیم کنسرت روزبه بمانی .. کنسرت با کیفیتی بود و خب من روزبه رو از خیلی سال پیش و از ترانه هاش می شناختم ، خیلی بهم چسبید و لذت بردم با احسان و مهناز و شاهین رفته بودیم و بعدش تو فروشگاهی که اونجا بود قدم می زدیم ، تو یه مغازه اسباب بازی فروشی احسان از یه ماشین خیلی خوشش اومد و شاهین براش خرید ...
رمز فارسی به اسم خودت ...
دارم میروم/ میرویم از تبریز و مثل سال ۸۹ عجلهای. نه که خودمان عجله کنیم. به این سمت رانده شدیم و آنچه پیش آید خوش آید. خیلی خستهایم. از بدو بدو. درست مثل سال ۸۹. تقدیر زندگی مشترک ما این است انگار. دارم با کرور کرور عکس میروم، با همکاران و خانواده و آنچه از…Continue reading بی تو روز درخشانی از ...
بسم الله یه دوره اموزش برنامه ریزی ثبت نام کردم و بسی بسی ازش راضیم و فقط خداکنه بتونم تو این یک ماه که اشتراک دارم نهایت استفاده رو ببرم. که اگر هم نشد ماه بعد تکمیلش میکنم. ان شالله. + اگر دوست داشتید یه نگاه به پیج اینستا یا سایت نردیشمی بندازید . من برنامه ریزی رو از وقتی یادمه از همین پیج یاد م ...
امروز روز بدی گذشت مثل روزای قبلش؛ صبح تونستم رفرنس چند تا از مقاله ها رو پیدا کنم و خیلی طول کشید و آخرشم سرم سوت کشید و اوت شدم آخه من اصلا بلد نیستم باید چه غلطی بکنم نه کسی جواب میده نه جایی درست نوشتن همه فقط دوره میزارن و ۴ تا ۵ تومن از آدم میخان آخه من نمیتونم هزینه کنم براش ... بعدازظهر واقع ...
امروز صبح نشسته بودم و مشغول کار شده بودم که مدیرعامل از در اومد تو و گفت: «سلام، در چه حالی»، اصلا انتظار چنین موقعیتی رو نداشتم. از طرفی خوشحال هم بودم، چون از صبح داشتم فکر میکردم اپلیکیشنی که آخر هفته روی مشکلاتش کار […] ...
جدیدن احساس می کنم هر کدوممون به صورت جداگانه و بدون هم خیلی بهمون خوش می گذره تا با هم دیگه ! مثلا من با دوستام یا اون با دوستاش . دیشب ازش پرسیدم دیگه از من خوش ت نمیاد گفت همونقدر که تو از من خوشت میاد منم از تو خوشم میاد و من دیدم دیگه مثل قبل ازش خوشم نمیاد .. این حس یهویی نیست.. این حس ذره ذره ...