امروز اسم آشنایی رو لابهلای اخبار دیدم و وقتی به صرافت افتادم و خبر رو پیگیری کردم، به عکسش هم رسیدم. میم دیروز رفته زندان و یک سال رو باید توی یکی از بدترین جاهای دنیا سپری کنه. سالها بود هیچ خبری ازش نداشتم و هیچ ارتباطی هم نداشتیم اما یهو یاد اون سالها افتادم. دوستِ دوستم بود و هزاران کیلومتر ...
سلام (برای بار هزارم به خودم میگم بیا و فقط بنویس.) ۱) این هفته خیلی خستهکننده بود. یه گرهی افتاده بود توی کارمون و انگار هر چی بیشتر دنبال راه حل میگشتیم، بدتر جواب میگرفتیم. آخرش تصمیم گرفتیم برگردیم به همون حالت اولی که جواب میداد، همون رو ارائه بدیم تموم بشه بره. به همهی ساعتهای اضافها ...
برایم نوشت که: «خب من فک میکنم مثل همیشه باشیم بهتره. درست مثل قبل، دوست و هم کلاسی». دنیا روی سرم آوار شد. نبض زندگیام ایستاد. چیزی نتوانستم بگویم، دو-سه دقیقهی بعد نوشتم «باشه.» و از تلگرام خارج شدم. دوباره نوتیفی از دخترک دریافت کردم، سریع پیامش را باز کردم. زندگیام دوباره جریان گرفت و لبخند ...
گاهی در خلوتم به این فکر میکردم که دخترک از احساس من به خودش خبر دارد یا نه. بعید است در این مدت متوجه نشده باشد، بعید است نداند که من چقدر دوستش دارم. چند بار میخواستم از احساسم به او بگویم ولی نتوانستم. من میترسیدم از اینکه به او بگویم، میترسیدم که دوستم نداشته باشد، میترسیدم که پسم بزند و به ...
از همان روز اول به دخترک احساس خاص و متفاوتی داشتم، او برایم دنیای دیگری بود. او دختر باران بود و از نژاد گلها، او برایم با همه فرق داشت. چشمانش دریا بود، موهایش موج، لبانش ساحل و گونههایش کویر بود، دخترک نقاشی زیبای خداست. او را با شهد گلها آفریدهاند، زادهی گلستان است و فرزندخواندهی زمستان.هم ...
سلام به هر کی که هنوز به اینجا سر میزنه :) دو ماه از پست قبلی میگذره و یک ماهه که میخوام بیام و از اون بازهی یه هفتهای بگم که توش دو بار از منطقه امنم بیرون اومدم. اولیش یه پنجشنبهای بود که رفتم سفر. یه سفر یه روزه با توری که قبلا هم همراهشون سفرای یک روزه رفته بودم. ولی این "قبلا" به قبل از ک ...
هفتهی بعد دوباره همین اتفاقات تکرار شد؛ قبل از کلاس "ریاضی 2" اعتراضات در دانشگاه به اوج خودش رسیده بود، همین شد که سر کلاس نرفتیم. آن روز همراه تعدادی از بچهها جلوی گروه ژنتیک ایستاده بودیم. دخترک نزدیکم آمد و پرسید که سر کلاس ادبیات میروم یا نه. بعد از کلاس "ریاضی 2" ساعت 4 تا 6 ادبیات داشتیم. ...
عوارض جنگ های کلاسیک، جنگ هایی که در آن ها دو طرف منازعه، با شلیک توپ و تانک و موشک و اسحله به جان هم می افتند، برای همه ما ملموس است. می گویند در طول دو سال اول جنگ ایران و عراق، دویست هزار ایرانی کشته شده است ولی در طول شش سال بعدش، این رقم به یک میلیون و دویست هزار نفر رسیده است! می گویند می شده ...
چند روزی میشه که از این اتفاق میگذره و میخوام در مورد حس و حال اون لحظات بگم. خانهی یکی از همسایههای من آتش گرفت، اون هم نه به خاطر سهل انگاری یا اشتباه فردی، به خاطر مشکل ماشینهای ایرانخودرو که یک ماشین پژو پارس که در پارکینگ خونه بوده، شروع به آتش سوزی میکنه ( برای اطلاعات بیشتر، خوندن این مق ...
صبح روز بعد سر کلاس ریاضی یک نشسته بودم، استاد انتگرال نامعین درس میداد. کاغذی جلویم بود و آن را خطخطی میکردم. آن روزها اساتید زیاد شور و شوق درسدادن نداشتند، چون بیشتر مطالب را مجازی بارگزاری کرده بودند. من هم حواسم زیاد به کلاس درس نبود و دل به کاغذ و خودکار میدادم و گاهی گوشهی برگه شعرهایی ...