تابستان، با تمام آفتابش، دروغ نمی‌گوید . حرارتش رو به پوست می‌کشد، همان‌طور که کینه‌ها به قلب . و من امروز برای تویی می‌نویسم که از "او" متنفری ... نه از سرِ بی‌دلیلی، نه همیشه بی‌حقی . گاهی حق با توست، گاهی با او، گاهی هیچ‌کدام‌مان نمی‌دانیم . اما این تنفر، جانت را می‌سوزاند، بی آن‌که کسی بویش را ب ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

گاه، دستی را می‌گیری بی‌آنکه بدانی در دل او، تو فانوس نجاتی. مهربانی، زبان بی‌کلامی‌ست که گاهی تنها پل عبور است نه اقامتگاه. کمک، زمانی زیباست که دلخواه باشد، نه تحمیل‌شده. عشق، وقتی می‌درخشد که از دل بجوشد، نه آن‌که وظیفه‌اش کنند. نیکویی را هدیه کن، اما نه تا جایی که تو را فراموش کنند و حضورت را طل ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

میروم و نگاه می‌کنم. همه چیز سر جایش است. خانه هنوز همان خانه است، با همان پنجره‌ای که صبح‌ها نور را از گوشه پرده عبور می‌داد، همان فرشی که گاهی پا را در خودش می‌بلعید. هیچ‌چیز عوض نشده، جز من. من دیگر نیستم. نه آن‌طور که فکر می‌کنند، نه آن‌طور که اعلامیه‌ها می‌گویند. هستم. فقط در شکلی دیگر. ایستاده ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

آدم‌های خودخواه برای دیده شدن، آتش به لباس تو می‌زنند و بعد فریاد می‌کشند که «ببینید! چقدر خطرناک است !» تو را بد جلوه می‌دهند، نه چون بدی، چون آن‌ها خوب نیستند . برای خودشیرینی، تصویرت را با دروغ می‌پوشانند؛ واژه‌ها را وارونه می‌چینند، دل‌سوزی‌های دروغین‌شان را خرج جمع می‌کنند، و تو را زیر نگاه‌های ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خانه‌ای که در آن دختر نباشد، خانه‌ای است خالی از یک زبان سخنگو، خالی از نوازش‌های نرم و خالص، خالی از عطر محبتِ بی‌دریغ . پدر و مادری که پسر دارند اما دختر ندارند، گویی بخشی از جانشان را کم دارند؛ بخشی که هیچ پول و هیچ مقام و هیچ موفقیتی جای آن را پر نمی‌کند . پدرم، که اکنون در آسمان‌هاست، می‌گفت: « ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هر لحظه فرصتی‌ست برای نو شدن. زندگی همیشه پر از فرصت‌های تازه است که منتظر کشف شدن هستند. زندگی پیش‌رو، یادآور زیبایی تغییر و امید به آینده است. هر روز، شروعی دوباره برای ساختن داستانی نو. مانا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

رازِ سکوت در عمق نگاه نهفته است. گاهی سکوت، قوی‌تر از هزاران واژه حرف می‌زند. بگذار احساساتت در قاب این تصویر، جان بگیرند. مانا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

یکی جان کَند، شب را با چراغ مطالعه به صبح دوخت، سیاهی چشمش را پای سفید شدن برگه‌ها گذاشت. شد دکتر، مهندس، استاد… اما فقط در شناسنامه‌ی خودش! چون در دنیای واقعی، او شد «بیکار محترم»؛ خانه‌نشین درجه‌یک با مدرکِ قاب‌شده روی دیوار پذیرایی. در همان حوالی، گروهی دیگر با نمره‌های سفارشی، پایان‌نامه‌های آما ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تو هر روز از کنار لحظه‌هایی می‌گذری که می‌توانستند زندگی‌ات را تغییر دهند، اما به سادگی از دستشان می‌دهی. این لحظه‌ها مثل برگ‌های پاییزی‌اند؛ زیبا اما زودگذر. تنها کاری که می‌توانی بکنی، این است که یاد بگیری قدر هر لحظه را بدانی، حتی وقتی که همه چیز به نظر بی‌معنی می‌رسد . مانا/1398 ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

پدر، مردی با موهای جوگندمی و دستانی زمخت که روزگاری با همین دست‌ها چرخ زندگی را می‌چرخاند، حالا کناری نشسته بود و به گلدان شمعدانی خیره شده بود. عطر شمعدانی، تنها همدم روزهای تنهایی‌اش بود. پسر بزرگ‌تر، بهروز، هر وقت به خانه می‌آمد، نگاهی سرد به پدر می‌انداخت و غرولند می‌کرد: «بازم همینجا نشستی؟ یه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید