از خیلی وقت‌ها پیش که اسنپ‌های عجیبی سوار شدم، این ایده توی ذهنم بود که یه حالت کتاب یا دفترخاطرات درست بکنم و اون اسنپ‌های عجیب غریب رو در قالب داستان توشون بنویسم. اول میخواستم کتاب فیزیکی کنم! بعدش گفتم توی وبلاگ یه بخش جدید اضافه کنم. ولی خب در نهایت تبدیل شد به یه کتاب تلگرامی: https://t.me/mos ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز همه چی خوب بود! تا اینکه مغزم تونست با موفقیت یه چیزی برای ناراحتی پیدا بکنه! ناراحتی که نه حالا... یکم رفتن توی خود! اینکه چرا هیچکس هیچوقت بابت کارایی که کردم تشکر نکرده! چرا کسی نمیگه مرسی تو روز و شب کار میکنی، این همه کلاس و دانشجو و اینا برمیداری که خرج خونه رو بدی! دستت درد نکنه! خسته ن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

میخوام یه خاطره در این مورد که چرا من تفریح دوست ندارم تعریف کنم! من سه تا دایی دارم، که کوچیکترینش همیشه دلش میخواست که بهم خوش بگذره. یکم مهربون‌تر بود! یا به اصطلاح خودم یکم زنده تر بود! حالا چرا از بود استفاده میکنم؟ هنوزم هستن، ولی اون صفات رو خبر ندارم دیگه... بگذریم... یه روز که من 10-11 سالم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

"از اینجا یه راست میری یامی لند و یه بستنی با تمام تزئیناتش میخری و میخوری بعد میری خونه" من، توی خیابون رو به روی یامی لند واستادم و دارم بهش نگاه میکنم در حالی که این حرف خانم دکتر هی تو سرم میپیچه. یهو صدام میزنه میگه چرا نمیری؟ برمیگردم ببینم یعنی داره نگام میکنه؟ نه امکان نداره از طبقه 300 ام م ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اپیزود اول: به کفش پاشنه دار سپید گارسونش به عطر قهوه همراه بوی ادکلنش نگاه کرد به گوشه کنار کافه ی پیر شیکاگوی دهه ی بیست بود و آل کاپونش کلافه بود،به فنجان خالی اش زل زد و بی علاقه چنگال زد به ژامبونش چهار انبارش توی هارلم لو رفت در اوکلوهاما توقیف شد دو کامیونش تپانچه اش را برداشت ،کافه خلوت بود ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اون روزایی که برای اولین بار با یه تراپیست حرف میزدم، بهش در مورد خودکشی گفتم! گفتم چرا بمونم آخه؟ چرا توی این دنیا بمونم؟ بذار برم و راحت شم! چرا بمونم و درد بکشم؟ برداشت گفت "چون دنیا محل درد کشیدنه!" خب توی اون لحظه من بیشتر افسرده شدم! مثل این میمونه که به یه نفر بگی نفس بکش! اگر نفس نکشی و این ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز انقدر خسته بودم که اصلا حال و حوصله کلاس نداشتم ولی رفتم و بعد از تدریس کردنم، از کلینیک زدم بیرون. مثل همیشه یه راه رندوم رو در پیش گرفتم. توی جمعیت و هیاهو و شوق مردم برای خرید، صدای بوق ماشین‌ها، شلوغی، داشتم قدم میزدم که یهو باز دیدمت... دوباره دیدمت... همونی که توی این نوشته ازش نوشتم... ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

توی دنیای کامپیوتری یه ابزار خیلی مهمی هستی به اسم ترمینال (Terminal) که توی ویندوز یه مدت اسمش CMD بود، توی لینوکس ابزارهای مختلفی دارن که نقش ترمینال رو بازی میکنن و توی مک هم اسمش همون ترمیناله. این محیط یه ابزار خط فرمان هستش که ما کاری که میخوایم توی کامپیوتر انجام بدیم رو در قالب دستور به کامپ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

لیوان آب سرد روی میز استیل تنها چیزیه که رو به رومه. اوه البته با هیولا که اینور اونور میره و پرونده من دستشه. ازم راجب نوشته قبلیم میپرسه. میگه باید پاکش کنی. میگم امکان نداره. و لیوان آب رو سر میکشم. توی آخرین جرعه اش، یه درد توی استخون بینیم حس میکنم، حس میکنم بینیم شکست. هیولا با یه مشت لیوان رو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هر وقت میرم دکتر، تا ننشستم روی یکی از مبل‌های راحتی زرد رنگ، میپرسه چرا ارتباط با یکی دیگه رو امتحان نمیکنی؟ شاید کمکت کرد و فراموشش کردی! حق داره... نمیدونه تو بیشتر از یک "تو" بودی. تو 7 سال بهترین و تنها رفیقم بودی. 7 سال یارِ من بودی... ما با هم درس خوندیم، با هم گریه کردیم، با هم خندیدیم، با ه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید