وسط خونه دراز کشیدم تلویزیون روشنه و پنکه سقفی بالای سرم میچرخه یک لیوان چای نبات ریختم و تو سکوت به چند تا گلدون روی استند کوچیک گوشه ی دیوار خیره شدم هر ازگاهی صدای موتور و ماشین میاد ولی عجیبه که بچه ها امشب نریختن تو کوچه و صدای توپی که به در و دیوار میخوره بپیچه تو خونه دلم تنگ شده، شبا خونه ان ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

توی اتاق رِست آزمایشگاه ، پتوی نازکی دور خودم کشیدم و با پاها و چشمانی خسته آماده ی خواب میشم پیام بابا روی صفحه گوشی میاد برام نوشته کدو از لیست خرید جا مونده و بعد خداحافظی کرده برگشت خونه دوباره تا به این تنهایی عادت کنم چند روزی طول میکشه و قراره دوباره اون حس مزخرف عذابم‌ بده بابا این دفعه چند ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

۱۵ روز اول فروردین هم به سرعت گذشت تقریبا تمام روزهای تعطیل عید رو بیکار بودم و همش تو خونه به بخور و بخواب و گشت و گذار گذشت چند بار خواستم بیام بنویسم از حال خوب و بدم ولی فرصت نشد و قرعه افتاد به امشب و دوباره ازون شبای آخر ، اگه بگم حالم خوبه دروغ گفتم حالم از جنس همون غروبای ۱۳ سالهای پیشه که غ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

صبح وقتی چشمام باز کردم اولین چیزی که دیدم شکوفه های سفید درختا از قاب شیشه ی ماشین بود دیشب آخرین شیفت سال رو گذروندم و کمی بعد از اذان با بابا راهی خونه شدیم و قرار شد سال تحویل روستا باشیم ... روی سنگای بالای خونه مامانبزرگه که هنوز از سرمای دیشب خنک اند، زیر درخت بادومی که شکوفه هاش روم سایه اند ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

.. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

یک دستم به گوشی و دست دیگم مدام بین دهنم و پلاستیک مغز تخمه جابجا میشه امروز قبل از غروب سوار خط شدم و رفتم بازار دمِ افطار بوی آش تو فضا پیچیده بود و بد جور هوس آش کردم،خونه که رفتم حتما به مامان میگم درست کنه این چند روز باقیمونده، به تر و تمیز کردن خونه و خرید وسایل هفت سین گذشت ، ولی شیفت های ما ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من میتونم یه روز رو بدون خوردن آب بگذرونم یا میتونم غذا نخورم ولی نمیتونم تهِ ظرف شکلاتی که برای کیک یخچالی درست کردم رو لیس نزنم وقتی انگشتای شکلاتیم رو با آب شستم و نتونستم بخورمشون ناراحت شدم:( این دقایق باقیمونده چرا اینقدر دیر میگذره.. دو سه روزی بود یادم رفته بود سبزه کاشتم و سری بهش نزده بودم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خونه در تاریکی و من زیر پتو در تلاش برای خوابیدن صدای چک چک بارون میاد و من آهنگ بیکلام گذاشتم خواب ظهری که تا غروب ادامه پیدا کرد حالا بی خوابم کرده و فردا بیدار شدن سخت میشه امشب رو رفتم کافه و پیش دوستام گذروندم وقتیکه قطره های کوچیک بارون به شیشه های طبقه ی بالای کافه میخورد و تصویر ابرهایی که ه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

ازینهمه شب نوشتم؛ بذار یه نوشته هم باشه برای این شب بارونی پنجره ی خونه رو باز گذاشتم که هم صدای بارون رو بهتر بشنوم و هم بوی نمِش بپیچه تو خونه قبل ازینکه بخزم زیر پتوی گرم ، دونه های سبز رنگ ماش رو که از دیشب خیس کرده بودم، توی سبد حصیری کوچیک پهن کردم تا شاید بشه سبزه ی عیدم یه لیوان شیر گرم رو ب ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دیروز دونه ی هل رو خرد میکردم برای چایی به جای اینکه بریزم تو قوری، ریختم تو پیازهای در حال سرخ شدن امروز تصمیم گرفتم برم بیرون و هوایی بخورم موهامو شونه کردم ، لباس پوشیدم و زدم اسنپ ، دو دقیقه بعد پشیمون شدم و لغو زدم و لباسا رو درآوردم امشب باز دوباره آنتن تلویزیون بازی درآورد منم مثل همیشه کنترل ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید