بعد از خوردن قیمه بادمجون دستپخت مامان ، خودمو روی تخت پرت کردم تا شبکاری و نخوابیدنِ دیشب رو با یه خواب بعداز ظهر جبران کنم اینبار هم یک هفته خونه ام ، هفت روزه ولی انقدر سریع میگذره که انگار فقط دو روز بود برنامه خاصی برای مرخصیم ندارم و فقط امیدوارم این چند روز بتونم کمیدرس بخونم نا امیدوار همه ...
نور کم سویی از پنجره به داخل میتابد سایه ی پیچک وار شاخه ی پتوس رو دیوار افتاده " تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی" صدای ضعیف موسیقی ، نرم و ملایم میان صدای چرخش کولر گم میشود لحظه ای دلم گرفت راستش خیلی لحظه ها دلم میگیرد " هرگز به تو دستم نرسد ماهِ بلندم.." ساعت نزدیک به نیمه شب را نشان میدهد ول ...
درسته که تقریبا به تنهایی عادت کردم، ولی وقتی کسی پیشمه زودتر میتونمبخوابمو خواب راحت تری دارم و وقتی تنهام مثل امشب بی خوابی به سرممیزنه و با کوچک ترین صداها از خواب میپرم نمیخوام غر بزنم یا ناشکری کنم ولی چرا باید مجبور به تحمل همچین چیزی میشدم.. . "ع" دوست ندارم پیام هات بی جواب بمونه ولی هیچ ...
تو پیاده روی خیابون نزدیک محل کار آروم قدم میزنم با دوستم قرار گذاشتم بعد از شیفت با هم بریم تا ساعت بخرم و منتظرم برسه اون آزمونی که از مدتها پیش منتظرش بودم و کلی بهش دلخوش بودم بالاخره دفترچه اش اومد ولی اونطور که من میخواستم نشد برای شهرمون هیچ نیرویی نمیخواد تصویرمو توی شیشه ی مغازه ها میبینم، ...
جلوی باد کولر لم دادم و نهایت استفاده رو ازین تایم باقیمونده تا قطع شدن برق میبرم هوا جوری ابری و غبارآلوده که آدم فکر میکنه وسط پاییزه ولی دمای سی و چند درجه ی هوا یادآوری میکنه که نه هنوز وسط تابستونیم چای دم دادم و منتظرم سریع تر دم بکشه تا بتونم جلوی باد کولر با بیسکوییت ساقه طلایی که یک طرفش شک ...
دستمو از ماشین بیرون میبرم باد گرمی بهش میخوره ،از لایِ شیشه داخل میاد و موهامو به هم میریزه همه چیز رنگِ خاکستری و خفه و گرفته ای داره از روستا که میومدیم هوا ابری بود ، نسیم خنکی به صورتم میخورد و درختای گردو از همیشه سبز تر بودند درختای بید حاشیه ی رودخانه ای که دیگه آب نداره به سمتی خم شده بودند ...
اینقدر هوا گرمه که کولر در حد پنکه باد میزنه و شربتِ خنک آبلیمو هم جوابگوی تشنگی نیست دلم میخواد تمام کسایی که گفتن میون فصلا تابستون رو دوس دارن خفه کنم:) ...
محرم امسال هم مثل هر سال توی روستا گذشت و تمام شد شب آخر رو هم بعد از روضه با روشن کردن شمع کنار قبر عزیزانمون و پیچیدن نوای زیارت عاشورا زیر نور ماه به سر کردیم.. و حالا بیرون توی چادر مسافرتی دراز کشیدم و از خنکیِ اندکِ هوای نیمه شب لذت میبرم سایه ی سیاه درخت گردو بالای سرمان و نور کم سوی ماه از پ ...
آخربن خط کتاب رو هم میخونم و میبندمش و کنار میذارم وقتی به خودم میام میبنم حین کتاب خوندن باز با جوش های ریز صورتم ور رفته ام و جای جای صورتم قرمز شده مدتی بود این عادت مزخرف از سرم افتاده بود اما باز برگشت تشکم رو جایی میندازم که بیشتر باد کولر میخوره و بعد از خاموش کردن لامپ دراز میکشم امروز از خو ...
خونه تو تاریکی و من کنار پنجره لحاف انداخته و دراز کشیدم تنها نور کم سوی ماه از پنجره روی پرده میفته و کمی فضا را روشن میکنه هوایِ گرم خانه با باد کولر کمی خنک میشه زورِ خواب پلک هام رو به هم نزدیک میکنه امشب رفتم حسینیه نزدیک خونه روی بالا ترین پلکان ، دقیقا همانجایی که دوسال پیش نشسته بودم ، نشستم ...