روی یکی از نیمکت های چوبی پارک نشستم و مزه ی شیرین شیک شکلاتی تو دهنم میپیچه هوا کمی گرمه ولی اینجا میون درختا خنک تره دو نفر خانم و آقا روی نیمکت روبرویی نشستند و من نمیتونم قلوپ های آخر شیک رو با نی هورت بکشم امروز بالاخره اضافه کار واریز شد و ولخرجی های الکی و بی اهمیت من شروع شد اول از همه ماگی ...
رو جدول کناری بیمارستان نشستم و منتظر سرویس به رفت و آمد ماشینا و آدما نگاه میکنم پاها به شدت درد میکنه و صدا گرفته و تنش و اضطرابی که تازه فروکش کرده امروز عصر یکی از بدترین شیفتای این دو سال بود و حتی فکر کردن بهش باعث میشه اشکم در بیاد الان فقط میخوام برم خونه و فارغ از همه چیز بخوابم صدای بوق آش ...
امشب بارون بارید.. قطرات ریز بارون تو دلِ کویر.. ...
امروز روزِ خوبی بود؟ نمیدونم صبح وقتی تو اتاق رِست خواب بودم با صدای گریه ی یکی از همکارا بیدار شدم مادرش حالش خوب نیست، وضعیت کبدش خرابه و دیر متوجه شدن این مدتی که میرم سرکار ازین یهویی خراب شدنا، یهویی ویرون شدنا و یهویی رفتنا زیاد دیدم مثلا تو یه شب آروم پدری برای ناخوشی کوچیک دختر بچه ی ۹ ساله ...
تلویزون روشنه و من به دیوار تکیه دادم و چرخش پنکه سقفی باد رو به صورتم میزنه دونه دونه دلمه هایی که مامان ظهر هول هولکی درست کرده تا همراهم کنه رو گاز میزنم و گوشه لپم میذارم ترش و شیرینی رب انار تو دهنم میپیچه و سفتی برگ انگور زیر دندونم میلغزه اندک بغضی هم نشسته تهِ تهِ تهِ دلم.. یک ساعت پیش رسیدم ...
امروز نزدیک ۳ میلیون سرم کلاه رفت و تقریبا همین روز اول ماه کفگیرمان خورد به ته دیگ و بی پول شدیم.. جدا از اعصاب خردی که داشت حالا باید تا آخر ماه حواسم به خرج و مخارج باشه که نکنه پول کم بیارم حالا این درس عبرتی بشه برام که یه دفعه ای و بدون فکر و سوال کردن از چند جا جیرینگی کارت نکشم دیگه اینجا نم ...
صدای تیک تاک ساعت میون سر و صدا و صحبت همسایه پایینی گم میشه تلویزیون رو مثل همیشه رو تایمر ۳۰ دقیقه گذاشتم تا بعد از خوابیدنم خودش خاموش بشه یک ساعت پیش به شدت خوابم میومد با خاموش کردن لامپ ها و خزیدن زیر پتو و بغل گرفتن بالشت آماده خواب بودم که با چک کردن گروه و دیدن برنامه ماه بعد خواب از سرم پر ...
صبح اول هفته خودمو چطور آغاز کردم؟ تو اتوبوس.. بالاخره این دو روز بیکاری هم تموم شد و برای شیفت عصر امروز باید برمیگشتم رو صندلی ردیف چپ اتوبوس نشستم و صندلی کناریم خالیه.. معین از ضبط اتوبوس مدام میگه " هزار بار اومدم نبودی ، گرفتار اومدم نبودی" پاهام به شدت یخ کردن و کاش روم میشد و میتونستم بیارم ...
اومدم خونه.. راستشو بگم؟ پشیمون شدم از اومدن ..کاش از اتوبوس جا مونده بودم.. گاهی تنهایی اونقدر بد تا میکنه و سنگین میشه که قشنگیاشو نمیبینم.. ...
امروز به قدری ذهنم درگیر بود و با خودم دو دو تا چهار تا میکردم که وقتی رسیدیم دمِ خونه حواسم نبود از ماشین پیاده شم امروز سوپر گفت بخاطر مرخصی های زیادی که هفته اول و دوم گرفته شده باید تایم مرخصیمو جابجا کنم تا مشکلی بابت تقسیم شیفت پیش نیاد حالا همه ی برنامه هایی که تو ذهنم برای تولد آبجی و کارای ...