راه ارتباط من و آقا ح ویدیومسیجه. اینجور که جایی هستیم ویدیو مسیج میگیریم و سرمونو تکون میدیدم و میریم. حالا امروز من داشتم میرفتم بیرون براش ویدیومسیج گرفتم برگشت نوشت: میری بیرون نباید خوشگل باشی، اهه من مثل چی ذوق کردما: )))) واقعا ندید پدیدم. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

از پارسال دلم می‌خواست برای اتاقم کتابخانه نصب کنم و نمی‌شد. نمی‌دانم دقیقاً چه چیزی پیش آمد ولی هر چه بود اجازه نداد که من کتابخانه داشته باشم. البته ما یک کتابخانه در خانه داریم ولی من کتابخانه‌ی خودم را می‌خواستم. کتاب زیاد دارم. می‌خواهم همه را به ترتیب و زیبا بچینم. در اتفاق یکهویی، شوهر خاله ج ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دارم اتاقم را تمیز می‌کنم. کتاب‌هایم را می‌چینم و به آینده فکر می‌کنم. آینده؟ این کلمه چقدر عجیب است. تو به آینده فکر می‌کنی، برنامه می‌چینی ولی باید بدانی که این برنامه فرضی است و هزاران اتفاق ممکن است بیفتد. اما من آینده و برنامه ریختن برایش را دوست دارم. دیشب کمی ترسیده‌ بودم از تصمیمی که می‌خواه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دیروز صبح به خانه رسیدم. مسافرت زیبای من تمام شد. پربار و پر از لحظات دوست داشتنی بود. هر لحظه‌اش را دوست داشتم چه زمانی که با آقای ح بودم و چه زمانی که با دوستم مشغول گردش. احساس می‌کنم دوباره زندگی در من دمیده شد و حالا زنده‌ام، سرسبز و پرشکوفه. آماده شکوفه دادن هستم. باید کمی تلاش کنم، بلند شوم و ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

حالا کمی آرام‌ترم و می‌توانم راحت‌تر بنویسم. در قطار هستم و دارم برمیگردم. کل لحظات سفرم را دوست داشتم. دیروز را دوست دارم لحظه به لحظه تعریف کنم، هر چند در پست قبلی کمی از آن روز گفتم. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دیشب قرار گذاشتیم ساعت ۷ صبح یکی از ایستگاه‌ها باشیم. ساعت ۶ و ۴۰ دقیقه به من زنگ زد و خواب بودم. گفت واقعا خسته نباشی : ))). به نظرم تا آماده بشی بهتره که من بیام سمتت هتل. وقتی رسید من هم آماده شده بودم. به سمت پارک حرکت کردیم. من گفتم نمی‌خواهم جایی دیگر بروم. لحظات بودنمان را دوست دارم. با هم به ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دیروز رسیدم. تحویل اتاق ساعت دو بود. به آقای ح گفتم بیا الان بریم بیرون‌. دوستمم میمونه پیش وسایل. توی یکی از ایستگاه‌های مترو قرار گذاشتیم. چند تا خط عوض کردم و داشتم اسکول میشدم : ))) یه جایی یه خط رو پیدا نمیکردم از یه آقایی پرسیدم. بعد رفتم دیدم عه روبروی همون آقا هستم. آقاهه از اونور خط داد زد، ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

توی راهم و به نظرم جدی قراره فردا آقای ح رو ببینم. از وقتی جدی جدی قراره همو ببینیم معذب تریم: )))) بهش میگم فردا میای فرش قرمز پهن کنی؟ میگه من مشکلی ندارم، خودت گردن میگیری؟ گفتم اونی که باید گردن بگیره دیگه من نیستم. تویی : ))) ولی فعلا وایسا برسم بعد گردن گیرا رو فعال کنیم. __ دیدارمون میسر میشه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دیروز من و آقای ح یه تنش کوتاه داشتیم و من نیم قدم تا بلاک کردنش فاصله داشتم. یکهو برگشت گفت که من باید برم محل زندگی‌م. کی؟ زمانی که من دارم میرم ببینمش. از سرم دود بلند شد. خیلی بد حرف نزدم ولی خب تنش ایجاد شد. برای من هم کامل توضیح نداده‌بود که چرا باید بره و بیشتر حس پیچوندن بهم داد. خلاصه آرامش ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز حالم خوب بود. رفتم ناخن گذاشتم، صورتی شاین‌دار. با ناخن‌کار ارتباط گرفتم، حالش خوب نبود. ارتباط گرفتن را یادگرفته‌ام، ممکن است کمی بدقلق باشند اما در نهایت راه ارتباط را پیدا می‌کنم. بیشتر برایم چالش شده است. مثلاً اینجور که خب حالا که در جامعه‌ای و کاری نداری، میتوانی ارتباط بگیری؟ و شروع می‌ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید