امروز روز غمگینی بود برام از سر صبح حالم عجیب گرفته بود و همین شد که با یک تلنگر سر ظهر ترکیدم.نمیدونم چرا ولی تو اولین تایم خالیم یه ماشین گرفتمو مستقیم رفتم جایی که اولین بار با هم قرار گذاشتیم جایی که واسه اولین بار تو چشمات نگاه کردمو گفتم دوستت دارم هیچ چیز سر جاش نبود به جز خاطراتم، خاطراتمون ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سلام سلام:)همین اول بگم که این پست یه کوچولو زیادی طولانی شده به خاطر اینکه داستان کنکورم رو تعریف کردم و ممکنه براتون خسته کننده باشه...یجورایی بیشتر یه پست شخصیه اما خب اون مابین ممکنه حرفی هم باشه که به دردتون بخوره😊🙏🏻خب داستان درس خوندن من مفصلهخلاصه بگم من به عنوان بچه درسخون مدرسه که نمره کمتر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دندون درد داره به جنون میرسونه.... اعصابم به شدت خورده و عصبیم.... چقدر بی جنبه ای آخه لعنتییییی چقدررررر!!!!! ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

زهرای بابا سلام ببخشید دیر شد. این روزها خیلی ذهنم مشغول چیزی است که فقط خدا می تواند با شرایط فعلی از " من حیث لایحتسب" درستش کند. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

در این پست با یک سری چصناله مواجهید، اگر حالتان محتوی غم است حتما بخوانید، اگر هم خوشحالید نگه دارید وقتی غمگین بودید بخوانیدش. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

   این هفته از مرخصی ام که من اسمش را گذاشتم مرخصی مادرانه بیشتر به بشور و بساب گذشت. با همه اینها سعی کردم بیشتر وقتم را با بچه ها بگذرانم ، مادر شوهرم بنده خدا هم فرصت کرد و به یک سری کارهای عقب افتاده اش برسد. اول هفته را از آنجا که شانس خوبی دارم با دندان درد شروع کردم که هر جوری بود با خوردن قر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سلام. تو پست قبل از یه چالش شخصی حرف زدم. خب، نتونستم اون‌طور که دلم می‌خواست اینجا ازش بنویسم ولی مهم نیست. هر روز برای خودم می‌نوشتم. متوجه شدم که انجام یک‌سری کارها، پیگیری‌ها و حرف زدن‌ها هنوز برام سخته و عقب‌شون می‌ندازم. مثلا حقوقم رو توی شرکت نداده‌ن و قرار هم شده بود از مهر نحوه‌ی همکاری پرو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

                                           ... معرفی کتاب ...   داستان درام و کوتاه در مورد  زنی که زندگی و عمر خود را در زیر سایه سنگین سلطه مادرش وقف او کرده و چیزی جز خدمت و اطاعت از او نمی شناسند. داستانی که آشکارا در لایه های  درونی اش در نقد و  نکوهش خودکامگی است با طرح این سوال که به ذهن رسوخ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تو بخشمون یه دکتر داریم که نمیدونم قبلا درباره اش گفتم یا نه خانم دکتر از اونایی که خیلی جو میده و پر هیجانه و شیفت هاش هم که نگم، شلوغ و بحرانی    یه روز دکتر نشسته بود و داشت تو گوشیش فیلم میدید و من پرسیدم دکتر چه فیلمی می بینین و گفت فلان فیلم بعد منم گفتم برید سینما فیلم در آغوش درخت رو ببینید ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

1.یه فامیل نزدیکی داریم (در واقع داشتیم) خیلی دوتا خانواده بهم نزدیک بودیم.تمام خاطرات بچگی ما با اینا بود.انگار یکی بودیم باهاشون.دخترشون رفیق صمیمی من و خواهرم بود.سالها گذشت.مادر خانواده در اثر بیماری فوت کرد و فاصله ها بیشتر و بیشتر شد.کم کم شدیم مثل غریبه ها و این خیلی برام غم انگیز بود که چرا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید