میگفت آدمیزاد یسری کار میکنه شرمنده دلش نشه، تا ابد شرمنده عقلش میشه. میگفت مکالمهی سادهای که هیچوقت یادم نمیره میدونی چقدر دوستت دارم؟ آره تو چی؟ آره آقا ما اومدیم یک کاری بکنیم برای بار سوم کنسل شد. حالا هر دفعه از یک زاویه وارد مسئله شدیم ولی کنسل شد. بیخیالش شده بودم دوباره شرایطش پیش اومد و ب ...
باید بگم متاسفانه آخر هفته ی بسیار پر ماجرا و پر حوادثی.. و به بیان بهتر بسیار تخمی ! رو سپری کردم . به خیال خودم رفتم خونه مادر، که کمی ریلکس کنم اما نیما و مامانم سر درس نخوندن نیما انقد با هم جنگ و دعوا کردن که نگو و نپرس، آخر سر با اینکه کارم اشتباه بود اما دیدم مامانم دور از جونش داره از حرص خو ...
فیلم It ends with us رو دیدم. حس های درهمی دارم. بیشتر رابطه من و الف مجازی بود اما تو همون مقدار کم حضوری هم گاهی حس میکردم مستعد خشونت فیزیکی هست. کلا وقتی عصبانی میشد هر حرفی میزد و بعد میگفت چون عصبانی بود اونطور گفته. قهر و خشونت و شک و خیلی چیزهای دیگه هم داشت. من بطور افراطی سازگار بودم. نمیف ...
مثل یکی از ساکنین محلههای جنوب غربی دیترویتم، یه چیز باارزش متعلق به من در عرض چند دقیقه توی دریایی از یخ منجمد شده و نمیشه سریع و راحت درش بیارم. باید بذارم زمان بگذره، بهار بشه، آفتاب بتابه و یخها قطره قطره آب شن. حالها سپری شن، آیندهای بیاد که به گذشته برسه. هم هست، هم نیست. وجود داره، اما ...
شیشه نزدیکتر از سنگ ندارد خویشی هر شکستی که به ما میرسد از خویشتن است ...
چقدر آرومتر شدم، پخته شدم یا سوختمو نمیدونم... زمان کنکور ارشد قلبم تو دهنم بود. گلاب به روتون ناهارم قرمه سبزی خورده بودم که سرجلسه آزمون به معنی کلمه از دماغمم درومدم😅. بعد ده سال دوباره کنکور دادم ولی تا نیم ساعت قبلش داشتم توییتر چک میکردم. تاثیر سن هم هست ولی خب اخیرا خداباوری به حد اعلا رسیده ...
خانه دلتنگ غروبی خفه بود مثل امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پُر شد من به خود گفتم یک روز گذشت مادرم آه کشید زود برخواهد گشت ابری آهسته به چشمم لغزید و سپس خوابم برد که گمان داشت که هست این همه درد در کمین دل آن کودک خرد؟ آری آن روز چو می رفت کسی داشتم آمدنش را باور من نمی دانستم معنی ...
در دنیایی زندگی کردهام که با من مهربان نبوده است. به دست دیگران سختیهای زیادی را متحمل شدهام، و علیرغم همه اینها همچنان عمیقا دوست میدارم و اهمیت میدهم . خیلی وقتها آنها که بیشتر صدمه دیدهاند، از سخت شدن در این جهان اجتناب میکنند، چون که هرگز نمیخواهند فرد دیگری، آن رنجی که آنها در زندگی تحم ...
در یادداشت قبلی، تفاوت دو مفهوم مهم در ادبیات داستانی، یعنی «درونمایه» (theme) و «موضوع» (subject)، را توضیح دادم و دریافتیم که در کشور ما، در بسیاری از کتابها دربارهی ادبیات داستانی و حتی در سطح آموزش دانشگاهی، غالباً «درونمایه» را با موضوع داستان خَلط میکنند. حال که دلیل اشتباه بودن این خَلطِ م ...
باشگاه برو؛مدیتیشن کن؛از حواشی دوری کن؛ بوی خوب بده. پول دربیار؛دایره اطرافیانت رو ارتقا بده؛کمتر حرف بزن،بیشتر دعا کن،برای خودت ارزش و احترام قائل شو، تو هیچ چیزی کم نداری. ...