نمیدونم از چی میخوام بگم، بیشتر دلم حرف زدن میخواست. دارم سعی میکنم خوب پیش برم، فکر نکنم موفق بودهام. تلاش میکنم ولی بیشتر باید بشه. چقدر دلم برای یک چیزی خارج از این ریتم تنگ شده. یک چیزی که ریتم روزهامو عوض کنه. بهترین کار این روزهام اینه که گوشی رو تو اتاق مطالعهم نمیبرم و شبا حدود ساعت یازده ...
این کیوان صبح علی الطلوع شروع کرد به بد و بیراه گفتن به برادر همسرش که دانشجوست و به خاطر یک کلاس درسش حاضر نیست پدرش را ببرد دکتر.خلاصه کیوان نخ را ول کرد و همکاران گرفتند و تا توانستند به بچه های این نسل تاختند و از نسل خودشان تعریف کردند و از این رهگذر سقلمه های کلامی متعددی به خانواده همسرانشان ...
یادمه بچه که بودم، یه شب خونه مامان بزرگم بودیم، مامان ماکارونی پخته بود. نشستیم سر سفره، من و آبجیم و دایی هام و ... مامان برای همه کشید. البته نه برای همه! همه به جز من! همه شروع کردن به غذا خوردن به جز من! هیچوقت یادم نمیره با ترس و بغض گفتم "مامان پس من چی؟..!" مامان منو یادش رفته بود... نوروز ا ...
گاهی همهی جهان خسته میشود، اما تویی که با یک نگاهت، آرامش را به دل برمیگردانی . همهی دردها کوچک میشوند وقتی دستی در دستت باشد . آدم اگر پناهی مثل عشق داشته باشد، دیگر هیچ طوفانی نمیتواند او را ببرد ... 🕊 نسرین ـ مانا ـ خوشکیش 🕊 ...
یه پادکست گوش دادم کلی سوال و شبهه برام ایجاد شد ودرجهت پاسخ همون سوال ها رفتم سراغ یه کتاب که از امشب کلیک خورد خوندنش.. جالبه نظرات مردم راجع این کتاب کاملا دودسته اس یه عده قبول دارن یه عده میگن خرافاته ولی من سعی کردم هنر متفاوت دیدن روتوی خودم تقویت کنم. من نمیگم کل یه کتاب صددرصد خرافاته به هر ...
دیروز بهش گفتم میشه پیامات و با اون آدم ببینم؟ بهم نشون داد. یدونه آهنگ بود بدون جواب و بالاتر یه سری پیام مربوط به اوایل تیر. خواسته بود باهاش حرف بزنه و اون خانمه نخواسته بود. جوری که قبلا در این مورد صحبت میکرد برعکس بود که دختره سمتش میاد و بازیش میده و چ داره دوری میکنه. شدیدا نسبت بهش حساسه. ...
گروه واتساپی بچه های دبیرستان که چند سال پیش من هم عضوش شدم به شدت جالب شده است و دوستان از تجربه های واقعی زندگی خودشان بدون هیچ تعارف و سانسوری حرف می زنند.من معمولا ویس ها را گوش نمی دهم و حتی پیام ها را نمی خوانم.اما امشب پیامی دیدم که یکی از بچه ها توصیه کرده بود که به کدام آرایشگاه بروند و به ...
امشب تو پیادهرو یهو متوجه یه چیزی شدم، یه خانومی با پالتوی قرمز جلوتر از من راه میرفت. فرفری بود مشخص بود. یه تار موش افتاده بود بیرون. یه آن دلم هررری ریخت! با خودم گفتم نکنه تویی! گوشیمو درآوردم مپ گوگل رو آوردم چند بار زدم رو به روز رسانی موقعیت فعلی دیدم نه... هنوز اونقدر پیادهروی نکردم که برس ...
بسم الله بسم الله پسر رو خوابوندیم چای و بسکوییت رو برداشتیم رفتیم تو حیاط .. و برای بار هزارم خاطرات مشهد رفتنمون رو تعریف کردیم اون سالی که مشهد رفتیم همسر بیکار بود ، منم حقوقم ته کشیده بود ..یادمه با سیستم چندتا پاورپوینت برای دانشجو ها درست گردم پولشو جمع کردم بلیط اتوبوس مشهد گرفتیم... و دقیقا ...
درسته که ما نمی تونیم محل تولدمون رو تعیین کنیم ولی پدر و مادرمون که می تونستند؟؟ نه؟ حالا پدر و مادر من در دهه هشتاد این اشتباه رو کردن چون فکر نمی کردن بیست سال بعد چی میشه ولی الان تو ی کله پوک با اوضاع مالی داغون و این رکود اقتصادی بچه دار میشی؟؟ دلت می خواد یه روانی تحویل جامعه بدی؟؟ میلی بابی ...