یکی از نکته های جالب مجلس روضه، حجم خنده ای است که از بعد تمام شدن آن و روشن شدن لامپ ها روی لب ها می نشیند... همه با هم خوش و بش می‌کنند، حال همدیگر‌ را می پرسند و رفاقت های تازه را طرح می ریزند... کجا می توان این همه صمیمیت و دوستی یافت، غیر از مسجد؟ غیر از هیئت؟ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

ادامه مطلب ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

جمع کردن از چیزی که فکر می‌کردم خیلی سخت‌تر بودن. برگشتن از چیزی که فکر می‌کردم آسون‌تر بود. جا به جا شدن از یک نقطه به یک نقطه دیگه زیاد برام سخت نیست، البته فقط تا وقتی مبدا و مقصد مشخص باشه.    توی ماشین نشستم. ساندویچ نیم‌خورده بغل پامه. به خودم دروغ می‌گم که بعدا بقیه‌ش رو می‌خورم و به نوشتن اد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

قسم به روز و یا هنگام ظهر آن ... قسم به شب و هنگام آرامش آن ... که پروردگارت هیچگاه رهایت نمیکند و تنهایت نمیگذارد...   ***سوره ضحا***   ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بسم الله الرحمن الرحیم   درست بعد از نوشتن پست دیشب وقتی در لپ تاپ را بستم و هنوز روی صندلی نشسته بودم، حس مرموز و خوشایندی دوید زیر پوستم حس مرموز و خوشایندی دوید زیر پوستم حس مرموز و خوشایندی دوید زیر پوستم  و همینطور هی می دویــــــد زیر پوستم هی روش تمرکز می کردم تا بلکه بفهمم از کجا آمده و چیست ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اگر یک ویژگی مثبت در این شخصیت مزخرف من وجود داشته باشد، نام خانوادگی من است! آن را دوست دارم. طنینش را، خاص بودنش را، ترکیب قشنگش را. امشب که داشتم پیاده روی می کردم، به شبی فکر کردم که مادربزرگم همه ی ما را برای افطاری در خانه اش جمع کرده بود. من بودم و کلّی دخترعمو و پسرعمو که هر کدام نماینده ای ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

در حال جمع بندی امسال هستم و احساس می‌کنم که سال به شدت بدی بود. واقعا می‌تونست بهتر باشه اما یک سری چیزا دست آدم نیست دیگه. خصوصا فصل پاییز. وای خدایا هنوز هم یادم میفته فصل پاییز مثل یک جهنم بود برام. هر روزش. هر ساعتش. هر دقیقه‌اش. چجوری گذروندمش؟  وقتی با خودم می‌گم که عمرم سر یک همچین مسائل الک ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

زودتر از اون چیزی که من فکرش رو میکردم سرش به سنگ خورد، زودتر از اون چیزی که فکرش رو میکردم روزگار برای هزارمین بار دهنش رو سرویس کرد... اما این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست... حالا حالاها باید پس بدی... من میشینم و تماشا میکنم... تقلا کردنت رو... نمیبخشم... ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هر شب خودم را به اتاق پنجره‌دار گوشه‌ی خانه تحمیل می‌کنم. با قول‌و‌قرارهایی که با آدم‌ها گذاشته‌ام، یک شب می‌خوابم، و دو شب، سه شب یا چند شب و چند نصف‌شب بیداری می‌کشم تا شرط بقا میان آن‌ها را بقاپم. باقی شب‌ها که آدم‌ها مشغول هزینه و فایده‌ی اجناس‌اند، من برای پر کردن کپه‌ی تهی زندگی‌ام زمان را ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

برای من از جا بلند شدن و دوباره از صفر شروع کردن راحتترین کار هستش... شاید چون هزاران بار این کارو کردم... ام فکر اینکه قراره دوباره با صورت پخش زمین بشم... قراره دوباره پر و بالم چیده بشه... انگیزه ی اینکارو ازم میگیره... وگرنه که همین الان میتونم ... همینجوری روی زمین افتاده بودن رو بیشتر دوست دار ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید