میخواهم همه چیز، حتی ریزترین صداها را ثبت کنم. میخواهم صدای بال بال زدن یا کریمها توی لانهای که امیر برایشان توی بالکن ساخته را، صدای جیرجیر در کمد دیواری حاج خانم همسایه را، صدای آسانسور را، حتی صدای دریل کاری همسایه بغلی که حالا رفته طبقه بالا را هم ثبت کنم. صدای چیزی مثل…Continue reading چک ...
در این اوضاع و احوال خیط مملکت و در حالیکه اگر تا دیروز در سرشماری ها به عنوان رعیت در نظر گرفته می شدیم از دیروز تبدیل شده ایم به رعیت های حرامزاده و در حالیکه دعای کورش برعکس به آسمان رسیده و خشکسالی به مملکت شبیخون زده و ملت هر روز قبل از بیرون آمدن از خانه دروغ هایشان را مثل نقل و نبات در حیب ها ...
نمیدونم چطوری قراره تو این جامعه زنده بمونم؟ حتی یک لحظه تنش حالمو بد میکنه. شاید چون همه زندگیم تنش تحمل کردم. ...
خیلی وقت بود بردیا رو ندیده بودم، یک بار هم همین چند وقت پیش با هم قرار گذاشتیم و من نتونستم برم، اینبار دیگه نمیشد، باید میدیدمش، واقعا هم دوست داشتم ببینمش ولی خب، فرصتی که نیاز بود پیدا نمیشد. برام خیلی جالبه بعضی از […] ...
بسم الله این خانمی که عکس رو میبینید خاله ریزه کلاسمه همسر رو که میبینه میگه خانوم بابات اومده دنبالت😁 هرچی بهش میگم نه عزیزم بابای پسرمه نه بابای من متوجه نمیشه تو این عکس سرکار خانم مثل هر روز همیشه و هر زنگ قهرن، چون مداد دوستش رو گرفته و پس نمیده... و دربرابر دوستش که مدادشو به زور گرفته گفته ...
عجیبترین چیز بزرگسالی که خود زندگی نمیذاره زندگیت رو بکنی. انقد کار، انقد مشکل، انقد دوییدن، همهش برای اینکه بتونی یکی دو روز آروم بشینی و زندگی کنی. ...
1. واحدی که واردش شده ام واحد خطرناکی است و اطلاعات جالبی رد و بدل می شود و با توجه به اینکه من فعلا پست سازمانی دارم به ناجار دسترسی به تمام اطلاعات و سامانه ها به من داده شده دست اما خوب من ادم کنجکاوی نیستم و کاری به کار کسی ندارم.تا اینکه امروز دیدم از بالا به آمحسن دستور داده اند برای یک آدم کل ...
تو از سگ میترسیدی! بزرگ و کوچیک فرقی نداشت! جیغ میکشیدی میرفتی پشت من قایم میشدی! یا بازومو محکم میچسبیدی! از این رفتارت خیلی خوشم میومد! ناز بودی و نازتر میشدی! بعضی وقتا این بهم حس قدرت میداد! که تونستم یه سنگر باشم برات. بهم این حس رو القا میکردی که انگار روم حساب میکنی و من میتونم مردِ تو باشم. ...
بسم الله آخيش بالاخره پسر خوابید و من از همه تقش هایی که در طول روز روی دوشمه کنده شدم درسته که در طول روز خیلی بدو بدو میکنم اما به این احساس رضایت قبل خواب می ارزه... بااینکه امروزم مثل هر روز کل کار عقب افتاده دارم خیلی جاها کامل نبودم تلاشم ناقص بوده اما همین که میدونم تمام توانم رو به کار بردم ...
چند روز پیش خیلی اتفاقی با آقایی آشنا شدم که اسمش می ذارم آقای دل داده یه پسر 27 ساله، که روزی چندین ساعت کار می کرد از صبح ساعت 7 تا 5 عصر غذاشو می خورد مستقیم می رفت مغازه که با رفیقش شریک بود تا 12 شب راستش خودمم گلبرگ هام ریخت چطوری می تونه این حجم کار کنه.... برام انگیزه بود این حرفش مدام توی م ...