آقای عزیز؛ شما را مثل سایه‌ای با خودم همه‌جا بُرده‌ام. برای همین از تاریکی مطلق دوری می‌کنم، آن‌جا سایه‌ها به کلی محو می‌شوند. کمی نور برای تمام زندگی لازم است. از حال‌وروزم اگر پرسیده باشی، شبیه شعری است که در گلو گیر کرده باشد. جایی بین هست و نیست. با اینکه می‌دانی اگر بنویسی‌اش خلاص می‌شوی، اما آ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Forwarded From در غیاب آبی‌ها•چند ماه قبل از این‌که نیکا را بشناسم، توی مسیرم گاهی آهنگ سلطان قلب‌ها را گوش می‌دادم. یادم هست همیشه قبل از آن، آهنگ ای ساربان پخش می‌شد و ناگهان از حال خراب و خسته‌ای می‌خزیدم توی حس عاشقانه و پرشور سلطان قلب‌ها. این آهنگ وادارم می‌کرد به معنای عشق و اثرش روی آدمی فکر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

این اصطلاح «سلف‌پارتنرد» که اما واتسون درباره‌ی خودش گفته، من را یاد خدابانوی باکره انداخت که بعضی از کهن‌الگو‌های یونگی را نمایندگی می‌کند. از آن سالهایی که شیفته‌ی یونگ بودم، یادم هست که مثلاً هستیا خدابانوی باکره‌ای است که خلوت‌گزینی و مکاشفه‌ی درونی را ترجیح می‌دهد و روی درونیاتش تمرکز می‌کند؛ ا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هرچه بزرگتر شدیم، بیشتر به ضرورت زیستن در لحظه پی بردیم. این هم یک‌جور چاره‌جویی است در برابر رنج بزرگسالی؛ دانستن اینکه نمی‌شود روی قوس رنگین‌کمان سُر خورد و یا عروسک‌ها هرگز با ما صحبت نمی‌کنند و سرزمین پریان فقط توی قصه‌هاست. بزرگ می‌شوی و دنیا برایت ابعاد واقعی‌تری پیدا می‌کند، تو قد می‌کشی و جه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

وضعیت ما شبیه یک پی‌ام‌اس طولانی است. از آن پی‌ام‌اس‌هایی که کلافه و عصبی هستیم و دل‌مان می‌خواهد پرخاش کنیم و خشم‌های سرکوب‌شده‌مان را بیرون بریزیم. مدام میان احتمالات مختلف شناوریم و نمی‌دانیم قرار است چطور و چه زمانی، آن اتفاق بیفتد. انگار ما در رَحِم دنیا زندگی می‌کنیم. جایی پر از آشوب و درد که ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

همدست کسی نباش که آسیب زدن به تو برایش کار سختی نیست. نگاه می‌کنم و می‌بینم گاهی در موقعیت آسیب‌زننده من هم به آن آدم یک چاقوی بُرنده‌تر داده‌ام که بهتر تکه‌پاره‌ام کند. نه برای این‌که از زخم‌های تازه و دردهای جدید لذت می‌برم. فقط به‌خاطر این‌که اغلب وقت‌ها مراقب خودم نبوده‌ام و انگار کسی هم بهم یاد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

توی یکی از اجراهای استودیویی، انوشیروان روحانی پشت پیانو نشسته و درحال نواختن است. هایده کنارش ایستاده و به زیباترین حالت ممکن در مقدمه‌ی موسیقایی انوشیروان روحانی غرق شده. این وضعیت که بیشتر از چند ثانیه دوام نمی‌آورد با خواندن هایده و لب‌خوانی انوشیروان روحانی شکوفا می‌شود. چشم‌های براق نوازنده و ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

عزیزم؛ من تراپیست تو نیستم. من کسی نیستم که باید گره‌های روانی تو را بشناسد و راه مواجهه با آن‌ها را بلد باشد. من کسی نیستم که فشار حاصل از انکار و سرکوب تجربه‌های ناخوشایندت را به دوش بکشد، تنها به این دلیل که توان پذیرش‌شان را نداری. من آدمی نیستم که مدام توی ذهنم رفتارهای عجیب‌وغریبت را تفسیر کند ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

توی فیلم Poetry زن مدام درحال تلاش برای نوشتن شعر است. کنجکاوی تازه‌اش برای جور دیگر دیدن جهان حتی با اینکه سنی ازش گذشته، او را به رؤیاهای زیادی می‌برد. اما درست وقتی می‌خواهد از تماشای ساقه‌ی ظریف گل و یا تکان خوردن سرشاخه‌‌های نازک درخت‌ها به شعری برسد، می‌فهمد که نوه‌اش با چند نوجوان دیگر به دخت ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بدون آن‌که با آدم‌ها معاشرت کنم، با بستنی قیفی‌ام نشسته‌ام به تماشا. تماشا کردن شبیه مراقبه است، شبیه بردن ذهن به‌جایی بیرون از خودش. مغزم برای هضم کردن همه‌ی اتفاق‌های پیش‌آمده هنوز هم مهلت می‌خواهد، حتی به‌جایش وادارم می‌کند موهایم را از ته بزنم و با این شیوه، بر انتهای همه‌ی وقایع غیرعادی یک نقطه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید