یادم باشد دیدن خفت و خواری آدم های پست هیچ احساس خوبی در من ایجاد نمی کند.اصلا هیچ توع حسی چه خوب و چه بد را در من به وجود نمی آورد. روزهایی در زندگیم بوده است که از ته دل ارزو کرده ام به خاک افتادن و زبونی کسی را ببینم و دیده ام.بارها هم دیده ام.اما،هیچ اهمیتی برایم نداشته است. چند وقت پیش خفت و خو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

یک خانمی آمده بود پیش این رییس اشغالگر تا از چند تا از همکارها شکایت کند که نه تنها کارش را انجام نداده بودند بلکه چای هم نوش جان کرده بودند. اشغالگر دیوانه شد و تلفن را برداشت و به آن همکاران بدبخت لشدید توپید و دستور لاک و مهر کردن آبدارخانه را داد و وعده انتقام سخت هم داد البته. بعد از اینکه اب ه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

1. یک دستفروشی هست که میوه هایش همیشه خوب هستند.مخصوصا در فصل توت فرنگی بهترین توت فرنگی ها را برای فروش می آورد و از بس من از این آقا توت فرنگی خریده ام دیگر تقریبا آشنا هستیم و در فصل های دیگر هم که گاه گداری مسیرم می خورد از همان جا میوه می خرم و معمولا هم راضی هستم.البته مقداری که اصلا قابل توجه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

1. یکی از پسرعموهایم داشته است با ماشین پسرخاله اش از خانه خاله اش برمی گشته است اما وسط راه از پسرخاله اش می خواهد او را پیاده کند تا هم از هوای بارانی لذت ببرد و هم پیاده به خانه برگردد.کمی که راه می رود می بیند که یک نیسان به سرعتش به سمتش می آید.می دود و می پرد توی جوب و تصادف نیسان و پسرعمویم ت ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اوایل اسفند یک ساک بزرگ پلاستیکی را گذاشتم روی میز نهار خوری تا هر آنچه در این خانه اضافه است و تق است و لق است را اول بندازم داخل آن ساک و بعد که کاملا مطمئن شدم هیچ چیز به دردنخوری باقی نمانده است، ساک را ببندم و بگذارم توی سطل آشغال سر کوچه. امشب ساک پر شد در حالیکه من کل خانه را بازرسی نکرده ام ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سالها پیش یک سریال ژاپنی پخش می شد که طبق معمول بین دو گروه جنگ بود و گاهی از طرف یکی از گروها یک نامه برای گروه مقابل فرستاده می شود و یهو می دیدی در یک شب ظلمات و بارانی یک اسب با سوار خسته اش نامه ای را به حاکم بزرگ می رساند و معمولا با نامه رسان خوب رفتار می شد.یعنی کشته نمی شد.اما،یک بار کشته ه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

قطرات باران با ناز و کرشمه فراوان به شیشه ماشین می خورد و هوای خنک بیرون به صورتم.باران و هوای خنک انقدر حالم را خوب کرده بود که هیچ چراغ قرمزی نمی توانست کلافه ام کند.داشتم حظ می بردم که یهو پخش ماشین اهنگ"ماوی ش" ابراهیم تاتلیس را پلی کرد و ناگهان حظ و خوشی تبدیل شد به مستی و سرخوشی . ◇ برگشتنی هم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

پاپ کرن ساز حتی در بانه که همه چیز پیدا می شود،پیدا نمی شد‌.کلی گشتم تا بالاخره آن را پیدا کردم و خوشحال و شاد و خندان از مغازه بیرون آمدم و یک راست برگشتم خانه‌. پاپ کرن ساز را به مامان نشان دادم و با جمله" حالا این چه لزومی داشت که بخری" مواجه شدم.راستش جوابی نداشتم.چون واقعا لزومی نداشت که پاپ کر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

1. قبل ترها واکنشم به مشکلات خواب بود و صد رحمت به قبل ترها.این بار فرار کردم.یعنی تا شنیدم قرار است به آن زندان منتقل شوم،چند روز مرخصی گرفتم و فلنگ را بستم به سوی بانه.فک کن بانه.جایی که ادم مجبور است تا قرآن اخر پولش را خرج کند.یعنی اگر قبل از فرار مشکلم فقط ورود به الکاتراز بود الان تبدیل شده اس ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز سرکار نرفتم.چون روحیه سرکار رفتن را نداشتم.زنگ زدم و گفتم رگ های کتفم گرفته است که البته گرفته است.دلیلش هم حرکت Fly بود که دیروز زدم.نمی دانم زاویه بالا رفتن دست را رعایت نکردم یا وزنه سنگین برداشتم.دلیلش هر چه بود شانه راستم را به فاک داد و صبح به سختی بلند شدم.جمع گرفتگی رگ و نداشتن روحیه ت ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید