اواخر اسفند دو سال پیش بود که یک روز، بارانی ناگهانی و شدید از آسمان بارید و من به ناچار یک چتر آبی رنگ از سرخیابان خریدم که نه جنس خوبی داشت و نه از رنگش خوشم می آمد.گران هم خریده بود و این هم دلیل دیگری که از آن بدم بیاید‌.به هر حال خریده بودم و بجای دور انداختن فکر کردم بگذارمش توی داشبورد ماشین ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

نصفه شبی یک مقاله در مورد محل زندگی جغدها سرچ کردم و فهمیدم همه دویست و پنجاه گونه جغد در بالای زمین زندگی می کنند غیر از یکی به اسم جغد نقب که در آمریکالی شمالی و جنوبی یافت می شوند و سوراخ های متروکه ای که توسط حیوانات دیگر حفر شده است را به عنوان لانه استفاده می کنند. حالا چرا چنین مقاله ای را سر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

برای گرفتن کمی انرژی بعد از گذراندن آنهمه وقت با خانواده تصمیم گرفتم بروم و کمی پیاده روی کنم.البته مسیر هم از بس سرسبز و خلوت و ساکت بود که خودش آدم را صدا می زد که بیا. رفتم و قدم زدن در کنار یک دره را انتخاب کردم.رودخانه کوچکی از داخل دره رد می شد و صدای رد شدن آب را هم می شد شنید.کمی دورتر هم کو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

از مورچه پرسیدم: - اون نصبحتی که چند سال پیش بهت گفتم رو یادته؟ - من فقط یک نصیحت یادمه اونم اینکه هر وقت ناراحت شدم برم یه بستنی بخورم.اگر باز هم ناراحت بودم یه بستنی دیکه بخورم! - اولا که این نصیحت نبود و ضرب المثل انگلیسیه.بعد هم بستنی نیست و ‌کیکه! - من همین یادمه. - ولی تصیحت من این بود که هیچو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

جناب راسل گفته: اگر باور دارید کاری که در حال انجام آن هستید، مهم است.وقت آن است که به تعطیلات بروید. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

یک وسیله ای شبیه بطری البته خیلی شیک و طلایی رنگ روی میز مورچه بود که توجه ام را جلب کرد.پرسیدم: - مورچه جان این چیه؟ کمی من و من کرد و انگار حرفی که می خواهد بزند توضیحش سخت است گفت: - خاله یه وقت هایی هست که مثلا می خوای کل موها رو جمع می کنی و با کش ببندی،خوب؟ - خوب - یه موهای خیلی ریزی می ریزه ر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

1. هوا ابری بود وقتی من تصمیم گرفتم بروم بیرون و ذرت بخرم تا به پاپ کرن تبدیل کنم و بجای برندی و شامپاین و ودکا و اینا بزنم بر بدن به میمنت نوروز. همچنان هوا ابری بود وقتی قدم گذاشتم توی کوچه.اما ناگهان نم بارانی زد که خیلی هم دلپذیر بود‌ و همچنان دلپذیر ماند تا وقتی که من نصف مسیر را رفته بودم. ناگ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

از سر خاک برمی گشتیم و هیچ کداممان نمی دانستیم آن نایلون کوچک بسته بندی شده که یک خرما هم داخلش بود را چه کسی داده بود دست حلوا.کسی حال و حوصله پرسیدن هم نداشت.حلوا همه سعی اش را کرد که بسته را باز کند و وقتی نتوانست از بین من و مادرش و خواهرم که صندلی عقب نشسته بودیم،مادرم که صندبی جلو نشسته بود را ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

از بخت بلندم خانم ارایشگر روزه بود‌.یعنی شما فک کن که یک خانم با موهای فر کوتاه و رنگ شده ی منحصر بفرد-واقعا منحصر بفرد چون نگه داری آن مدل مو خیلی جانکاه است_ و آرایش بسیار عالی و سر و وضع شیک وکفش هفت-هشت سانتی،نه تنها روزه بود که پنج شنبه گذشته در یک کلاسی شرکت کرده بود و در آنجا فهمیده بود دلیل ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من که از خانه بیرون نرفتم.ولی اگر از بس صدای خنده و شادی و موزیک و ترق و تروق شنیدم در را باز کردم و یک لحظه داخل کوچه را نگاه کردم. نتیجه این حرکت ضایع دیدن انبوهی از آدم ها بود این طرف و آنطرف کوچه و آتش بزرگی که به پا کرده بود و فواره نوری که به سمت آسمان می رفت. صدای موزیک هم به شدت بلند بود و ه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید