منتظر بودن تا نوبتم شود و مرغ بخرم.صف بود؟ نه.فقط یک خانم قبل از من بود که هم مرغ می خواست هم سس مخصوص جوجه و نمی دانم چه و چه.راستی مرغ کیلویی صد و سی هزار تومن شده است. همزمان با اینکه نوبت من شد یک پسر پانزده - شانزده ساله وازد مِغازه شد و سر مستر مرغ فروش که تقریبا همسن خودش بود غرید که: - حالا ...
سفره را توی بالکن انداختم و افتادن سایه زمین بر ماه را نگاه می کردم.واقعا چه چیزی شگفت انگیزتر از این است که همه ما سوار بر این کره کوچک در فضای بیکران در حال چرخیدن هستیم؟می دانم که کل کائنات در حال چرخیدن است و البته که این چرخش از چرخیدن زمین به دور ماه بسی حیرت انگیز تر است.اما، حالا که اینطور ا ...
خبر خوب اینکه گچ را بازکردم و خبر بد اینکه فردا باید بروم سرکار.در حالیکه نه معلوم است کدام واحد باید بروم و نه می دانم اتاقم کجاست و نه خبر دارم اصلا میز و صندلی برایم در نظر گرفته شده است یا باید یک پا در هوا بالای سر ماهی گلی بایستم و کارهایی را که یک ذهن معمولی در دو روز یاد می گیرد، دو ماه تمام ...
1. امروز که اداره تعطیل بود و مطمئن بودم که زنگ نمی زنند انتظار داشتم که بتوانم از خواب نوشین بامداد خنک لذت ببرم.اما،یک دیوانه ای راس همان ساعتی که مجانین اداره زنگ می زنند،زنگ زد گفت: - شما ماست فروشی؟ - چی؟ - شما ماست می فروشی؟ - خیر یهو عصبانی شد و داد زد: - پس چرا شماره ت رو به عنوان ماست فروش ...
داستان های این سریالpitt که می بینم در اورژانس یک بیمارستان در آمریکا اتفاق می افتد و همین الان باید بگویم جدا نظرم را نسبت به حرفه پزشکی تغییر داده است.واقعا پزشک بودن حداقل مطابق با آتچه این سریال نشان می دهد معادل است با کار بسیار زیاد بدون استراحت در محل کار، استرس فوق تصور،تصمیمات لحظه ای،ارتبا ...
همسایه واحد روبرویی یک پسر نوجوان دارد که از شانس من عاشق چرنده و پرنده است و به یمن حضور ایشان من صبح ها را با صدای جیک جیک و جیک جوک و قار قار و قورقور آغاز می کنم و آه اشتباه نکید در حال گله و شکایت نیستم.در واقع فقط خواستم بگویم هر صبح با این احساس بیدار می شوم که در جنگل آمازون خوابم برده است ...
اینکه کسی تا ساعت چهار صبح بیدار باشد و همچنان میزان ملاتونین خونش آنقدر کم باشد که هیچ قدرتی برای فرستادن شخص مورد نظر به دنیای شگفت انگیز خواب نداشنه باشد، چه دلیلی می تواند داشته باشد غیر از اینکه شخص مورد نظر که همان خود من می باشم به جغد تبدیل شده باشد؟ ◇ جغد شدنم مبارک. فیلم: خانه ای با ساعت ه ...
سارا آمده بود به من سر بزند.اما دیر رسید و دلیل دیر رسیدنش را توضیح داد: - کلی تو سوپرمارکت منتظر موندم.ملت همه اومده بودن و قسط هاشون رو پرداخت کنن.فکر کن ماست و پنیر رو قسطی می خرن این مردم بدبخت.اونم کجا؟ منطقه ما که وضع مردم بد نیست به هر حال! - باورم نمیشه! - چی رو باورت نمیشه.با صاحب سوپرمارکت ...
همین که دو نصفه شب به بعد هوا خک می شود و چهار صبح سرد،جای شکرش باقی ست.از بس این تابستان نکبت گرم بود که من ترسیده بودم کلا سرما از ما فرار کرده باشد و برنگردد سراغمان.تا اینکه دیشب ساعت چهار صبح یک نسیم سرد سرد خواب را از چشمانم ربود و من به جای اینکه بلند شوم و پنجره را ببندم از ته دل خوشحال شدم ...
1. صادقانه بگویم دارم از این تعطیلات تحمیلی لذت می برم.بعد بامزه این است که برای انجام تمام کارهایی که برای خودم برنامه ریزی کرده ام وقت کم می آورم و باورم نمی شود اینقدر زود به زود روز می آید و شب می رود.یکی نیست به زمین بگوید: " کمی یواش تر رفیق. سرگیجه نمی گیری اینقدر که تندتند دور خودت می گردی؟ ...