دیشب از یک مردی که هلوهایش را در جعبه ماشین پیکانش گذاشته بود و آنها را می فروخت دو کیلو هلو خریدم و چون ادعا می کرد هلوها از باغ خودش است و یکی از یکی بهتر هستند، کاملا اعتماد کردم و اجازه دادم خودش آنها را برایم جدا کند. به خانه که رسیدیم فهمیدم بجای دو کیلو هلو، یک کیلو و نیم آشغال خریده ام و نی ...
شیرینی این روزها حلواست که تا توی ماشین می نشیند به پخش اشاره می کند و می خواهد موزیک بشنود و اگر موزیک را دوست داشته باشد ناگهان دست کوچکش را می آورد و دست راننده را از یک طرف و دست کسی که او را بغل کرده است را از طرف دیگر می گیرد و شروع می کند به رقصیدن و اگر با موزیک حال نکند به راحتی فلاش را از ...
نظر من را بخواهید تولستوی نابغه ادبیات است نه تاباکوف و از این نظر با دیوید لاچ مخالف هستم.اما، ناباکوف هم دستی بر آتش ادبیات دارد بالاخره و آنقدر خوب می نویسد که الان قسمتی از من در حال زندگی در المان 1927 است که رنگ تاکسی هایش سبز تیره است با حاشیه شطرنجی سیاه و سفید خیلی سال پیش یک کتاب از ناباک ...
در یکی از روزهای جنگ دوازده روزه، عصا وارد اتاق من شد و عجیب ترین سوالی را که میشد متصور شد از من پرسید: - خانم نظر شما در مورد این جنگ چیه؟ صادقانه ترین پاسخ را دادم : - راستش من نه به اینترنت دسترسی دارم نه ماهواره و مجبورم فقط اخبار ایران رو پیگیری کنم و اینا هم که میگن ایران پیروز شده عصا یک ...
احتمالا من هیچوقت اصرار امروز صبح جسم و روحم را برای بلند نشدن و راهی کوهستان نشدن به حساب شانس نخواهم گذاشت در حالیکه واقعا شانس آوردم که خواب را به کوهنوردی ترجیح دادم.چون پنج و نیم صبح با شنیدن یک صدای مهیب بیدار شدم و اول فکر کردم یخچال است که از هلیکوپتر نغییر ماهیت داده است به فانتوم.اما صدا ...
کاملا بی پایه و اساس و فقط از روی تجربه خودم معتقدم که اثاث کشی پتانسیل این را دارد که ما را حداقل یک پله به اعماق ناخودآگاهمان نزدیک کند.چطور؟ با دقت در تعداد وسایلی که خریده ایم بدون آنکه به آن نیازی داشته باشیم.ساده ترش این می شود چه وسیله ای را بیشتر از هر وسیله دیگری داریم؟جواب در مورد من خلاصه ...
بهرام پیشخدمت این ساختمان مخروبه بود که چند روزی است غیبش زده است.امروز فهمیدم از پله افناده است پایین و دو تا دنده اش شکسته است.البته با توجه به موجودی قابل توجه خرده شیشه در جنس جلب این بهرام داستان تا حدی ساختگی به نظر می آید و این فکر در ذهن کسی چون من بالا و پایین می پرد که چطور ممکن است ادم از ...
قبل از عزیمت به سوی این خانه جدید برای سارا قسم خوردم که دست از عادت بازکردن در به روی هر کسی که زنگ در خانه را می زند، بردارم و تا مطمئن نشده ام چه کسی پشت در است در را برای کسی باز نکنم.بعد با خودم فکر کردم در خانه جدید از شر زنگ خوردن در خانه و ایجاد استرس همراه آن خلاص خواهم شد.زیرا آپارتمان است ...
1. با هر ماشین حسابی که حساب می کنم پول رفتن به ژاپن برایم جور نمی شود.تازه من روی مبلغ صد میلیون حساب کرده بودم و جور در نمی آمد و بعد سارا کف پولی که لازم داریم را نفری دویست اعلام کرد.دویست را که شنیدم گفتم: - دویست اصلا برام ممکن نیست.من بیخیال میشم. - حالا خیلی هم بیخیال نشو.تو دو تا کلیه داری! ...
یکی- دو ماه پیش در یک روز بارانی منتظر تاکسی بودم.تاکسی ها هیچکدام من را سوار نکردند و مجبور شدم مسیرم را به یک راننده پژو ۴۰۵ که توقف کرده بود و از من می پرسید "کجا می خواهم بروم" بگویم.این ماشین ها چون خیلی مسافر ندارند خودشان توقف می کنند و مسیر را می پرسند و معمولا هم مسیر مسافر را می روند.این ی ...