دیشب روی تخت دراز کشیده بودم و داشتم کار بانکی انجام میدادم و لیلی هم کنارم روی تخت بپربپر میکرد و میخندید تا اینکه دلبر وارد اتاق شد، نفهمیدم چی شد که صورت لیلی خورد به دستش، چون اولش فقط شنیدم داره جیغ میکشه، برگشتم […] ...
امروز اصلا حال و حوصلهی خودمم نداشتم. همینطوری به مسعود پیام دادم گفتم برنامهات چیه؟ گفت هیچی ولی بیا بریم چند تا گالری ببینیم. من اصلا کاراکتر هنرمندی ندارم ولی جدیدا دوست دارم کارهای هنری رو ببینم. اینطوری شد که با هم رفتیم بیرون، چند […] ...
دیگه داشت شش ماه میشد که دنبال خرید یک روشویی مناسب، شیک و مدرن هستم ولی پیدا نمیکنم. دیگه تصمیم خودم رو گرفتم چون میخواستم حتما قبل از پایان سال روشویی رو بخرم و نصب کنم، ولی مجبور شدم بسازم. چند روزی نشستم توی پینترست […] ...
این ترم رسما دارم یک هفته در میون میرم دانشگاه، به خاطر شرایط کاری که داریم. خودم حس میکنم کافیه. همهی کلاسهای اصلیم روز چهارشنبه است، پنج تا کلاس دارم از ۸ صبح تا ۸ شب دانشگاه هستم. اینکه دارم حضوری میرم دانشگاه حس جالبی […] ...
دومین دورهای که امسال رفتم، دورهی هواشناسی کوهستان استاد هاشمنژاد بود. واقعا کاراکتر جالبی داره این استاد. سر کلاسهای خلبانی، دکتر سبحان که هواشناسی درس میداد هم کاراکتر عجیبی داشت، دارم حس میکنم ماهیت هواشناسی شاید روی کاراکتر آدمها هم اثر میگذاره. در این دوره […] ...
امشب با دلبر رفتیم خونهی مسعود مهمونی، در اصل شب فیلم بود. محمد، مونس و محسن هم دعوت کرده بود. محمد که با هم همکار هستیم، مونس و محسن هم برای بار اول بود که میدیدم. کاراکتر محسن خیلی شبیه من بود ولی نسخهی کم […] ...
دیروز که تایید حراستم اومد برای گرفتن کارت رمپ، با خودم گفتم سریع برم کارهای مدیکال رو هم بکنم. ثبت درخواستش رو انجام دادم و رفتم کلنیک تابان که با سازمان هواپیمایی طرف قرارداد هست، امسال سه تا آزمایش داشتم، خون، گوش و قلب. برای […] ...
دیروز گرم کار کردن و برنامهریزی برای سال ۱۴۰۴ بودم، لیلی هم داشت تلویزیون تماشا میکرد که دیدم یهو اومد بغلم کرد و گفت میشه بریم سینما «پسر دلفینی۲» رو ببینیم؟ منم فکر میکردم الان جستوجو میکنم و میبینم هنوز اکران نشده و بهش میگم […] ...