صبح زود دریاچهی نایواشا رو ترک کردیم و برگشتیم نایروبی، اولین جایی که رفتیم مرکز نگهداری زرافهها بود. جای جالبی بود، بعد از ورود بهمون غذای زرافه دادن، دستهامون رو شستیم و رفتیم روی یک پل که زرافهها میومدن کنارمون و ما میتونستیم بهشون غذا […] ...
بعد از دیدن دروازهی جهنم و خوردن ناهار رفتیم برای قایقسواری روی دریاچهی نایواشا. اونجا کلی پرندههای جالب و جذاب دیدیم، یکی از این پرندهها عقاب ماهیخوار بود. قبل از حرکت چند تا از ماهیهای مورد علاقهاش رو خریدیم، با قایق رفتیم وسط دریاچه و […] ...
امروز صبح زود از خواب بیدار شدیم و رفتیم سمت هیلزگیت یا دروازه جهنم. اسم این پارک از شکاف باریک در صخرهها گرفته شده که زمانی شاخهای از دریاچهای ماقبل تاریخ بوده که انسانهای اولیه در ریفتولی رو تغذیه میکرده. وقتی رسیدیم چند تا از […] ...
امروز صبح بعد از خوردن صبحانه رفتیم دور هتل چرخیدیم، در پشت هتل دریاچهای وجود داشت که پر از اسبهای آبی بود، چقدر صحنهی فوقالعادهای بود. بعد پارک رو به مقصد دریاچهی نایواشا ترک کردیم. در طول مسیر خروج از ماسایی مارا، دوباره کلی حیوان […] ...
امروز ساعت ۵ صبح بیدار شدیم، قرار بود صبحانه را وسط حیاتوحش بخوریم. هوا خیلی تاریک بود، سقف ماشین رو باز کردیم، ستارهها رو دیدیم، اونقدر آسمون صاف بود که حتی به نظرم ماهوارهها رو هم میتونستیم ببینیم. مشاک با هیجان دنبال شیر بود، در […] ...
صبح ساعت ۷ بیدار شدیم، اومدیم صبحانه خوردیم، تا اینکه یک تویوتای خوشگل وارد هتل شد، مِشاک دوست علی هم رانندهاش بود، خیلی هیجانزده بودم، همزمان هم داشتم نارگیل میخوردم، رفتم که عکس بگیرم، عکس خوبی هم گرفتم ولی ۱۰۰۰ دلار و کلی دردسر به […] ...
امروز ساعت ۷ صبح جلوی گیت قرار گذاشته بودیم. واقعا سرشار از اضطراب بودم، چون قرار بود یک پرواز ۵ ساعته رو تجربه کنم. وقتی سوار هواپیما شدم، نفهمیدم چطوری ۵ ساعت گذشت، فکر کنم اونقدر سوار هواپیماهای قدیمی شده بودم که فکر نمیکردم پرواز […] ...
علی دیشب گفت امروز ساعت ۸ صبح فرودگاه باشیم. خانواده ما رو تا فرودگاه همراهی کردن، وقتی رسیدیم دیدم علی تنها نشسته و تکیه داده به یکی از ستونهای فرودگاه، دیدن این صحنه برام خیلی جذاب بود، چون کسی که قرار بود ما رو همراهی […] ...
سفر خانوادگی رفتن برای من خیلی متفاوت از سفر شخصی هست. اگر خودم تنهایی سفر برم یک کولهپشتی و یک زیرشلوار بر میدارم و با شلوار کوه میرم سفر، مهم نیست حتی مقصدم کجاست باز با همین ترکیب قطعا سفر میکنم. ولی این روزها ترجیح […] ...
من از وقتی یادم میاد درگیر یک اضطراب همیشگی بودم که خیلی وقتها یاد دلیلش رو نمیدونستم یا اصلا اگر دلیلی هم داشته دلیل درستی نبوده، یا دلیل ساختهی ذهنم بوده، یا بحرانی بوده که ذهنی برای خودم ساختم، یا واقعا درگیر یک موضوع جدی […] ...