فردا دهمین سالگرد با هم بودن‌مون هست. در اصل به مناسبت این اتفاق رفتیم کنیا ولی برای اینکه سر تاریخ دقیق خودش هم که البته خیلی هم دقیق نیست مراسمی بگیریم، تصمیم گرفتیم شام بریم بیرون با بچه‌ها، وقتی رفتیم دنبال‌شون گفتن نمیشه بریم سینما؟ […] ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز یک گوشه از خونه نشسته بودم که مصطفی اومد کنارم و گفت دایی با خمیر یه مجسمه ساختم کلی آپشن داره، میخری ازم؟ اولش اینطوری بودم که چرا باید خمیر بخرم؟ گفتم بزار دایی یکم بهش فکر کنم، بعد رفتم تو این فکر که […] ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

به صورت نرمال برای من آزمایش خون مثل زهرمار می‌مونه و تا جایی که مجبور نباشم ازش فرار می‌کنم، حالا فکر کنید یکبار با هزار زحمت رفتم آزمایش دادم، بعد به خاطر اینکه خودشون وقت پزشک نداشتن کارم انجام نشده و حالا میگه آزمایش شما […] ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

از یک سال پیش تا امروز به حسین میگم یه وقت بگذار بریم این پروژه‌ی کوچولوی ما رو ببین، البته هم وضعیت پروژه هیچ وقت به کابینت و کمد نرسیده بود هم حسین هیچ وقت فرصت نداشت. بعد از عید خیلی شوخی‌شوخی حسین زد گفت […] ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من هنوز نمی‌دونم دقیقا امسال با خودم چند‌چندم از نظر کاری، ولی جلسات خیلی خوب کاری داشتیم، امروز به نظرم کارها خیلی بهتر و واضح‌تر مشخص شدن. بعد از جلسه‌ی طولانی که داشتیم هم رفتیم با محمد و مسعود کافه نشستیم و کلی گپ زدیم. […] ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دیشب بچه‌های کنیا خونه‌ی مسعود دور هم جمع شدیم و با هم فیلم شیرشاه رو دیدیم. چقدر این فیلم باعث شد خاطرات کنیا تازه بشه برامون. من خودم تصمیم بگیرم تور برگزار کنم، اول میگم به همه این فیلم رو ببینن، به نظرم فوق‌العاده است. […] ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سه هفته از سال ۱۴۰۴ گذشت و میشه گفت برنامه‌های چالش دوازده برای بهار رو شروع نکردم. البته خیلی کارهای هیجان‌انگیز جالبی انجام دادم ولی از شنبه رسما باید خیلی فشرده برنامه‌های سال جدید رو شروع کنم. امسال عید کنار پدر و مادرم بودم، چند […] ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز صبح از خواب بیدار شدم، دیدم اصلا دوست ندارم بلند بشم، دوباره خوابیدم، بعد از چند دقیقه دوباره بیدار شدم، چرخی تو شبکه‌های اجتماعی زدم، دوباره خوابیدم، لیلی بیدارم کردم، یکم باهاش بازی کردم، دوباره خوابیدم، همینطوری تا الان ادامه دادم. وقتی اضطراب و […] ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز اولین جلسه‌ی رسمی سال ۱۴۰۴ بود که حضوری هم رو می‌دیدیم. بعد از یک جلسه‌ی طولانی چند ساعته، من و مسعود تنها شدیم و اولین جمله‌‌ای که گفت این بود: «حال اسکوادت خوب نیست!»، من بعد از جلسه رفتم نشستم توی کافه، یکم با […] ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بعد از یک پرواز ۵ ساعته رسیدیم به شارجه، باز باید یک شب رو در فرودگاه سپری می‌کردیم. اینبار اتاق خانوادگی گرفتیم، می‌دونستیم باید از قبل رزرو می‌کردیم. قبل از خواب رفتیم مک‌دونالد همبرگر خوردیم، واقعا همبرگرهای خودمون تو ایران خیلی بی‌نظیرتر از مک‌دونالد هست، […] ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید