میخواهم همه چیز، حتی ریزترین صداها را ثبت کنم. میخواهم صدای بال بال زدن یا کریمها توی لانهای که امیر برایشان توی بالکن ساخته را، صدای جیرجیر در کمد دیواری حاج خانم همسایه را، صدای آسانسور را، حتی صدای دریل کاری همسایه بغلی که حالا رفته طبقه بالا را هم ثبت کنم. صدای چیزی مثل…Continue reading چک ...
خیلی وقت بود بردیا رو ندیده بودم، یک بار هم همین چند وقت پیش با هم قرار گذاشتیم و من نتونستم برم، اینبار دیگه نمیشد، باید میدیدمش، واقعا هم دوست داشتم ببینمش ولی خب، فرصتی که نیاز بود پیدا نمیشد. برام خیلی جالبه بعضی از […] ...
دیروز آدمی که برای اولین بار همین چند روز پیش دیده بودمش بهم زنگ زد، قرار بود چیزی بهش بفروشم. حس کردم دچار سردرگمی شده، وسط مکالمه گفت، «من حس میکنم میتونم به شما اعتماد کنم!»، «اگر جای من بودید چه تصمیمی میگرفتید»، اولش از […] ...
در همان قسمتی که امیرحسین قیاسی با امیرحسین فتحی صحبت میکردند، درباره موسیقی، قیاسی گفت من به کلمات دقت میکنم و فتحی گفت پس گوش موسیقیایی نداری. به زبان ساده یعنی عامی و عادی هستی. این تکه از کتاب جنگ و صلح مرا یاد این گفتگو انداخت: دایی همانگونه میخواند که مردم عادی با سادهدلی…Continue reading ...
خیلی وقت بود میخواستم بلیت این نمایش رو بگیرم ولی همیشه ظرفیتش تا چند هفته بعد پر بود، یک روز رفتم سری بزنم دیدم وسط هفته یک سانس گذاشتن نیمبها، اصلا قیمتش برام مهم نبود ولی خیلی خوشحال شدم میتونستم بخرمش ولی روزش اصلا برام […] ...
حالا که شهید حسن بلندی آمده بود به خوابم، آنچه بیماری در روزهای جنگ ۱۲ روزه نگذاشت اینجا هم بنویسم، چون در کانالم نوشته بودم، یادشان کنم که: شهید حسن بلندی، نوه عموی مادرم بود. آن سالها رفت و آمدها زیاد بود. یکبار که حسن در جنگ تحمیلی زخمی شد و به مرخصی آمده بود…Continue reading پیرو پیوند پیوست یا ...
کارگری که لحظات آخر دست به کمک زده بود، نگاهی به خشتهای آماده کوتاه که روی چمن مصنوعی افتاده بودند انداخت و گفت دیگر خشک شدند، نمیشود کاری کرد. دیگری گفت تا آذر میترکند و بعد نتیجه اعلام میشود. توی دلم پرسیدم آذر؟ مگر آبان نبود؟ همین جا بود که بیدار شدم. راستش خوابم از…Continue reading در یک خوا ...
دیشب حوصلهام سر رفته بود و دوست نداشتم کار دیگهای هم بکنم، این شد که تصمیم گرفتم فیلم ببینم، نمیدونستم چه فیلمی ببینم خوبه! فقط بین فیلم ایرانی و خارجی به خاطر حضور لیلی تو خونه فیلم ایرانی رو انتخاب کردم، وقتی اپلیکیشن فیلیمو، قسمت […] ...
شنیدید انگار خواب بود؟ خواهر ساکن روستایم صبح ساعت ۹ زنگ زد رسیدم در خانهاتان. باورم نمیشد. دیشب رسیده بود و مانده بود خانه پسرش بعد صبح زود رفته بود سر خاک پدر و مادرمان و بعد با یک نان بربری وارد خانه ما شد. وقتی دید نشستهام روی مبل خیلی ذوق کرد. گفت وقتی…Continue reading وان رفتن خوشش بین، وان ...
هفتهی خوب و جالبی بود، تمام برنامههای پیشبینی شده به جز خلبانی رو انجام دادم، حتی اونم یکم بردم جلو. وضعیت کارها تا این لحظه ایدهآل بود. هر روز در بلاگم نوشتم، هر مطلب رو هم در روز خودش نوشتم، زبان رو دوباره شروع کردم، […] ...