چند سال پیش یادمه یک سری از بچههای وبلاگنویس بودن که به خاطر اینکه نمیتونستن موبایل داشته باشن (به هر دلیلی) و فقط حق استفاده از لپتاپ داشتن، روی آورده بودن به وبلاگنویسی و منتظر این بودن که اتفاق خاصی بیوفته تا بتونن از طریق موبایل وارد اینستاگرام و تلگرام و توییتر بشن. این موضوع منو خیلی به فکر ...
امروز خیلی اتفاقی وقتی داشتم تو خیابون پرسه میزدم رسیدم به یک کتابفروشی، از بیرون دیدم کافه هم داره، با خودم گفتم میرم استراحتی میکنم، در بسته بود، یکی از کارکنان وقتی داشت میرفت داخل منم سریع رفتم داخل، گفت تعطیله، مراسم داریم، گفتم یه […] ...
میگفتن فروردین خیلی دیر میگذره ولی برای من واقعا زود گذشت. البته کلا زندگی خیلی زود میگذره. امروز سری به خونهی لیلی زدم فهمیدم لولهها تو زمستون یخ زده بوده و متاسفانه هم لولهکشی و هم دستگاه پکیچ به فنا رفته بود. به آقای عزیزی […] ...
فردا دهمین سالگرد با هم بودنمون هست. در اصل به مناسبت این اتفاق رفتیم کنیا ولی برای اینکه سر تاریخ دقیق خودش هم که البته خیلی هم دقیق نیست مراسمی بگیریم، تصمیم گرفتیم شام بریم بیرون با بچهها، وقتی رفتیم دنبالشون گفتن نمیشه بریم سینما؟ […] ...
آگاتا کریستی نویسندهای نامآشناست که توانسته لقب ملکۀ جنایت را از آن خود کند. اما جدای از ویژگیهای نثری و داستانپردازی، چه چیزی آثارش را از آثار دیگر نویسندگان جدا میکند؟ در این نوشتار گذری کوتاه خواهیم داشت بر یکی از مؤلفههای پرتکرار آثار کریستی یعنی سم! امضای پنهان ملکۀ جنایت اما چرا قتل با ...
یک سری روزهایی هست که حال انجام هیچ کاری رو نداریم. میریم به هر کاری دست میزنیم توی اونا شکست میخوریم یا ناراحت و سرزنش میشیم. اونجاست که دلت میخواد از این دنیا خارج بشی و به دنیای دیگهای سفر کنی. بعضی از ما میریم سراغ کتابهای داستانی، بعضیها سریال، فیلم، بازی و بعضیها مثل من، میریم سراغ انیم ...
امروز یک گوشه از خونه نشسته بودم که مصطفی اومد کنارم و گفت دایی با خمیر یه مجسمه ساختم کلی آپشن داره، میخری ازم؟ اولش اینطوری بودم که چرا باید خمیر بخرم؟ گفتم بزار دایی یکم بهش فکر کنم، بعد رفتم تو این فکر که […] ...
به صورت نرمال برای من آزمایش خون مثل زهرمار میمونه و تا جایی که مجبور نباشم ازش فرار میکنم، حالا فکر کنید یکبار با هزار زحمت رفتم آزمایش دادم، بعد به خاطر اینکه خودشون وقت پزشک نداشتن کارم انجام نشده و حالا میگه آزمایش شما […] ...
در جدال من و هیولا، شوالیه هم عقب کشیده است، اگر نرفتم که هیچ اگر رفتم بدانید که سخت گذشت. *حافظ جان The post سخت گیرد زندگی بر مردمان سختگیر* appeared first on مرا آفرید آن که دوستم داشت. ...
از یک سال پیش تا امروز به حسین میگم یه وقت بگذار بریم این پروژهی کوچولوی ما رو ببین، البته هم وضعیت پروژه هیچ وقت به کابینت و کمد نرسیده بود هم حسین هیچ وقت فرصت نداشت. بعد از عید خیلی شوخیشوخی حسین زد گفت […] ...