احساس میکنم که جای یک ثبت وقایع یا خاطره نویسی در زندگیم کم هست. بعضی مواقع به این فکر میکنم که مثلا ۲ سال پیش در همین روز ۱۱ مرداد چه اتفاقاتی برام افتاد یا اصلا محمدرضا مقیمی اون روز چطور فکر میکرد و مینوشت و امروز چه فرقی داشت و اون جزئیات برام جالب هست. انگار یک نسخه از خودم رو یک جایی ذخیر ...
یک سری فیلمها هست که همه دیدن، ولی من ندیدم. تایتانیک هم از جملهی اون فیلمها بود. نمیدونم واقعا چرا تا حالا ندیدمش، ولی یادمه خیلی رفتم سمتش که ببینم و ندیدم. دیشب دیگه دل رو زدم به دریا و گفتم الان وقتشه و شروع […] ...
به نیمهی راه تابستان رسیدیم. فکر نمیکردم اینقدر تا اینجای کار خوب عمل کنم. راستش وقتی تابستون شروع شد، جنگ شده بود. حوصلهی هیچ کاری نداشتم، حتی دو هفتهی اول افتضاح بودم. هر چند ورزش و خلبانی رو خیلی جدی نگرفتم ولی برآیند کلی عالی […] ...
دیروز داشتم به لیلی فکر میکردم، اینکه چقدر به نمایش علاقهمند شده، گشتم یه دوری تو اینترنت زدم تا رسیدم به تئاتر «جادوی روز تولد»، شروع کردم به کامنت خوندن، خوشم اومد، آخرین اجراش هم بود، این شد که بلیت گرفتم و لیلی رو با […] ...
امروز نشستم با لیلی یک فیلم خوب ببینم، رسیدم به این فیلم، باورم نمیشه چنین فیلمی رو دیدم. اصلا درک نمیکنم چطور چنین فیلمی ساخته میشه! برای من که تجربهی از دست دادن یک دوست خیلی صمیمی رو توسط سرطان داشتم، لحظه، لحظهی فیلم دردناک […] ...
کسانی که گفتند ایمان آوردیم و استقامت ورزیدند… غزه نه تنها کربلا که مصاف حضرت ایوب علیهالسلام با شیطان است. شهید حاج رمضان مگر نگفت مبارزه ما با اسرائیل زمین زدن شیطان است؟ آیا به این مرحله از «قدرت ایمان» رسیدیم؟ The post میدانگاه غزه appeared first on مرا آفرید آن که دوستم داشت. ...
برداشت من: ادرس غلط ندهید امروز صحبتهای رهبر انقلاب خیلی کوتاه بود. بعد از تلاوت قرآن حامد شاکرنژاد همه منتظر منبر و سخنرانی آقای رفیعی بودند. وقتی تلاوت تمام شد، رهبری چند جمله کوتاه به آقای رفیعی گفتند و خودشان میکرفون را گرفتند. آقای خامنهای ایستاده رو به مردم: یک صلوات بفرستید! مردم ایستادند. ...
من همیشه آخرین نفری هستم که از یک رابطه خارج میشه! اصولا این شکلی هست مگر واقعا چه اتفاقی بیفته. سر کار هم تمام تلاشم رو برای همکاری با یک دوست کردم ولی واقعا کار درنمیومد، شاید اگر همه چیز وابسته به من بود، همچنان […] ...
حقش این نبود آقای تولستوی که آندرهی محبوب مرا شبی به خانه برگردانی که همسرش سر زا برود. باگلاتیون منفعل در بزنگاه و رستف بعد از بازگشت از جنگ افتخارات را درو میکنند و سرگرم عیش و مهمانیها و کوتوزف مخالف تاکتیک جنگ اتخاذ شده شماتت و طرد میشود و آندرهی؟ احمق بود. The post تاریخ را چه کسانی مین ...
دو هفته پیش همسر یکی از بستگان که به پزشکیان رأی داده و شیفته اوست میگفت آن شب آخر که دیدم العدید را زدند و به شوهرم گفتم برآشفته و هراسان گفت وای بدبخت شدیم بچهها اشهدتان را بخوانید آمریکا با خاک یکیمان میکند بلند شو کیف بقا آماده کن ببرمتان فلان شهرستان پیش فلانی……Continue reading کلاً من با ه ...