دیروز دونه ی هل رو خرد میکردم برای چایی به جای اینکه بریزم تو قوری، ریختم تو پیازهای در حال سرخ شدن امروز تصمیم گرفتم برم بیرون و هوایی بخورم موهامو شونه کردم ، لباس پوشیدم و زدم اسنپ ، دو دقیقه بعد پشیمون شدم و لغو زدم و لباسا رو درآوردم امشب باز دوباره آنتن تلویزیون بازی درآورد منم مثل همیشه کنترل ...
آمدم که بگویم مثل همهی وقتهای دیگری که هنگام تصمیمگیری و انتخاب، فکر میکردم دارم بهترین کار دنیا را انجام میدهم، حالا هم همان احساسِ آشنا را دارم. تمام این مدت را با جدالِ تناقضِ تردیدی که دیگر مرا تا مرز خفگی رسانده بود و تمنایی که به جنونم میکشاند سر کردهام. تمام این مدت سنگ انتظاری را به سینه ...
دیشب با ح کمی صحبت کردم. یه وقتی با خودم گفتم کاش دوستم نداشت و راحتتر جدا میشدیم. بعد با خودم گفتم آدم حس کنه دوست داشتنی نیست که بدتره! نمیدونم واقعا. اما میدونم هر دوی ما به یک اندازه از دوری ناراحتیم. یک وقتی فکر کردم شاید من احساسیم و بهم سخت میگذره، دیشب دیدم نه. ح عزیز پریشون بود و جمله ب ...
حس میکنم اشتباه بدی کردم انقدر خشک و بداخلاق با همکارم رفتار کرده بودم. میشد یه ذره، فقط یذره معمولی تر بود. با اینکه ازدواج کرده توجهش رو روی خودم حس میکنم. رفتارهایی که از نظرم بیخود بودن هم کمتر انجام میده. فرصت خوبی بود تا همسر یه آدم پولدار بشم. از این به بعد آدمها رو الکی پر نمیدم. خیلی وقته ک ...
اگر گفتید کی پیام داد امشب؟ امیر! فکر کنم صدای خدا بود که داشت میگفت تلاشهایت را برای بیرون آمدن از رابطه تاکسیک فراموش نکن دختر! __ امیر رو قدیمیترها یادشونه، من باهاش خیلی داستان داشتم و واقعا یک فرد سمی بود توی زندگیم. تحویلش نگرفتم. خودم تو بدبختیم اینم اومده پیام داده. برو بابا __ امشب با ح ...
تنها بیرون رفتن واسم عادی شده. حالا کم کم سر صحبت و با آدمها هم باز میکنم. شما هم تنها اومدید سینما؟ شما هم دنبال کتاب میگردید؟ حس خوبیه. یه مکالمه نسبتا کوتاه و البته رضایت بخش؛ که باعث میشه از تنهایی وحشت نکنم. امروز سر رییسم جیغ زدم. کارهایی که انجام میدادم و نمیدید. این جیغ زدن خوبی ای که داره ا ...
همین دو روزی که سر کار بودم و سعی میکردم مثل همیشه خودم باشم، همکارا میپرسن چرا توی خودتی؟ با این که فکر میکردم این دوری نمود بیرون نداره ولی این جور نبوده. حتی فکر نمیکردم آدمهای مختلف متوجه غیرعادی بودن چیزی در من بشن و بگن که یکم تو خودتی، نه؟ کاشکی جواب نه بود. یکم تو خودمم ولی چیزی نیست. بز ...
من احساساتم رو با نوشتن نشون میدم. مدیریت احساساتم با کلمات هست و بدبختی اینه ح همه جا هستش. اینجا هم راحت نیستم و دوست ندارم ناله عاشقانه یا از دلتنگی و فلان بگم. اینبار که صحبت کنیم بهش میگم حذفش میکنم. هیچ جایی برای من باقی نمونده راحت باشم. نمیخوام جلوی خودشم بگم مثلا من دلتنگم و فلان. یکسری ا ...
تا رسیدن به محل کار، نیم ساعتی وقت هست. حرف بزنم یکم وضعیت این روزهام قر و قاطی شده. دیشب تا رسیدم خوابیدم که بتونم آخر شب با کیفیت درس بخونم. خوابیدم و ده اینورا بیدار شدم. ساعت یک بود روی کتابها خوابم برد. نمیدونم چرا این قدر خسته بودم. مدرسه فرسایشی شده چرا که خوش نمیگذره با این مدیر. محل امنی ...
دیروز تصادفاً بیشتر از زنگ تفریح توی دفتر ایستادهبودم. دیدم دانش آموزی که همیشه دردسر درست میکنه و دوسال پیش هم دهن من رو سرویس کرده بود باز توی دفتره. اول فکر کردم که کار داره و شیطنت نکرده. وقتی دیدم که مدیر فیگور کتک زدن گرفته، فهمیدم ای وای! یعنی اون لحظه من میتونستم غش کنم. دستهام میلرزید ،یخ ...