خب وقتی سه سالم بود، ما رفتیم بوسنی هرزگوین. ولی مامانم یادش میره با خودش کتاب ببره. این بود که اون سالها هرچی داستان تعریف میکرد، از خودش میگفت. قصه حضرت سلیمان و بلقیس مامانم، هنوزم توی ذهنم یک فیلم زنده و رنگی و پرتحرکه. اونم من که اون سالها عاشق باربی و پرنسسها بودم :) بعدها که بهش گفتم، یا ...
فرق بین «غرور» با «باور داشتن خود» چیست؟ (۲۰ نمره)! ...
عشق واقعی این نیست که چیزی رو نداشته باشیم تا آسیب نبینیم... عشق یعنی با آگاهی از اینکه ممکنه یه روز تموم شه، بازم با تمام وجود دوستش داشته باشی ...
چهار از هفت. چهار کلاف از هفت کلاف صدگرمی لیزایِ باتیکم رو بافتم. دیگه وقت بافتن آستینهاش رسیده. ولی احتمالا کلاف کم میارم. رفتم تو نت ببینم عین کلافم رو پیدا میکنم، که نکردم. دو تا کلافِ عنابی خریدم که لبه آستینها و پایین لباس رو با اون رنگ ببافم. دو میل چهل سانتی هم برای آستینها باید میخریدم ...
صفر: برادرم برای هفتمین بار اسباب کشی می کند توی وسایلش یک طلسم پیدا کرده که داخل کیفی با قفل رمز دار بوده، این طلسم را خودش در طفولیت جایی توی زمین خرابه ای پیدا کرده و تمام شش خانه قبلی و تمام زندگی مشترک آن را با خودش حمل می کرده .. داده کارشناس تحلیل کرده بهش گفته اگر هنوز با خانمت جنگ خونین و ط ...
۴۸. من ۲۲ تیر برگشتم تهران. با قطار اومدم. با یه دختر همسنوسال خودم همکوپه بودم. قبل از حرکت قطار، پنجرهٔ کوپه رو باز کردیم هوا عوض بشه. یه مگس اومد تو و نرفت. وقتی قطار شروع به حرکت کرد دلم برای مگس سوخت که داره از خانوادهش جدا میشه. با کمک همکوپهای، قبل از اینکه از ایستگاه راهآهن دور بشیم م ...
بعضی آدمها، مواجهه باهاشان دردسر است. به زحمت می افتی بابتشان. چیزی در آنها هست که آشوبت می کند. ملاقاتشان تو را برای خودت ، تکراری و خانه ات را برای زندگی تنگ می کند. می خواهی محض رفع یک کشش مبهم، دنبالشان چند قدمی راه بیافتی و سعی کنی خودت را قانع کنی که چیزی نشده که.. اگر مواظب نباشی طوری می شو ...
بعضی آدمها، مواجهه باهاشان دردسر است. به زحمت می افتی بابتشان. چیزی در آنها هست که آشوبت می کند. ملاقاتشان تو را برای خودت ، تکراری و خانه ات را برای زندگی تنگ می کند. می خواهی محض رفع یک کشش مبهم، دنبالشان چند قدمی راه بیافتی و سعی کنی خودت را قانع کنی که چیزی نشده که.. اگر مواظب نباشی طوری می شو ...
امشب واقعا ساعت ۱۲ و نیم میخواستم بخوابم. زینب و لیلا هم خوابیده بودند، فقط فاطمهزهرا بیدار بود. همسر هم بیرون بود. رفته بود آردهایی که از سوپری خریده بود و من کیفیتشون رو نپسندیده بودم با تاید ماشین عوض کنه. فاطمهزهرا اصرار داشت که خودم رو با گوشی مشغول کنم تا اون خوابش ببره. گفتم نمیشه و برو ب ...
نمی دونم با ایگنیشس آشنایید یا نه! شخصیت معروف کتاب اتحادیه ابلهان هست؛ یعنی شخصیت محوری. نویسنده کتاب هم جان اف. کندی تول هست، فکر کنم قبلا درباره کتاب دیگهاش یعنی کتاب مقدس نئون اینجا حرف زده باشم. یعنی حسم میگه. این جناب ایگنیشس جوری رفتار میکنه که انگار همه نادون و او همه چی دون. خلاصه که موجو ...