این روزا بیش از هر چیز دیگهای احساس تنهایی میکنم. انگار که تک افتادم بین جماعت.اونقدر این احساس قوی و پر رنگتر از هر زمان دیگهای توی زندگی و افکار و زندگیم نمود پیدا کرده که انگار از همون اول تا به حال تنهای تنها بودم فقط الان متوجهش شدم. خودم رو جدا میبینم، خودم رو تنها میبینم، حس میکنم هیچکسی ...
به طور ویژهای نیاز به استراحت دارم. اینقدر که یه مدت فشار کاری و روحیم زیاد بوده و هست مخصوصاً این هفته، مخصوصاً ماه اخیر... نیاز دارم بدون فکر کردن به هرچیزی رها کنم یه مدت همه چیز رو و برم برای یک اعتکافِ روحی بدور از آدمها بدون اینکه بعد برگشتنم چیزی خراب شده باشه یا تغییر منفیای پیدا بشه. ...
نازنین همونی که یه چند باری گفتم که خیلی از اون دختراست که مامانا تو سرت میزنن که تو یه کلینیک زیبایی اتاق داره و ماشین داره و داره برا ایلتس میخونه که بره و قص علی هذا و لازم به ذکر که در کنار همه ی اینا نازینین واقعا دختر نچرالا خوشگلیه دیروز عکسای عروسی برادرش رو نشون میداد که از عروس خیلی خوشگلت ...
از پنج و نیم صبح برای شیر دادن نفس بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد.پاشدم رفتم بیرون این اطراف یه چرخی زدم.هوا از دیروز که اومدیم، ابری و بارونیه.منتها بارونش نم نم و ریزه.تازه هواشناسی هشدار داده بارش های بیشتری در راهه.برای ما که از یک اقلیم خشک و یکنواخت و کم بارش اومدیم دیدن اینهمه تغییرات آب و هوایی ...
بله . شاید از عنوان این مطلب ، درست حدس زده باشید . صحبت درباره ی ایردراپ های تلگرامی است . چند ماه پیش یکی از اقوام نزدیک اومد خونه ی ما و گفت ی چیزی رو از تلگرام برات می فرستم . روش کلیک کن . منم گفتم چیه ؟ ویروس میروسه ؟ نع . من روی هیچی کلیک نمی کنم . خلاصه از اون اصرار ، از من انکار . آخرش گفت ...
سلام. بعد از حدود دو ماه دوباره برگشتم. فکر نمیکردم دیگه تعداد نوشتههام به قدری برسه که توی مرداد ماه تعداد پستهای وبلاگم به ۰ برسه :) همین نشون میده که چقدر افکار و کارهام به هم ریخته... روزهای نسبتا فشردهای رو دارم میگذرونم. خیلی دارم سختی میکشم. بابت هر خواستهای که دارم یک مانع خیلی بزرگ ...
سلام یک ماه اخیر واقعا سنگین بوده؛ از نظر بار کاری و همچنین مسئولیتهام توی خونه. مامان یک ماه پیش رفت یه سفری (چون که باید پیش خالهم میبود یه مدت) و تا هفتهی بعد هم نمیاد. و به هر صورت، یه بخشی از کارهای خونه رو دوش من افتاد مثل آشپزی و این چیزها. قبلش آشپزی کلا فعالیت مورد علاقهی من نبود و تو ...
باورتون میشه ؟ عنوان این مطلب ، یکی از همگویی ها در یکی از فیلم هایی است که این اواخر در ایران ساخته شده است ! من کارشناس فیلم و سینما نیستم . یک کاربر معمولی هستم . اما می خواستم راجع به حال و روز این روزهای فیلم و سینمای ایران بپردازم . فیلم هایی که از حدود ۵ یا ۶ سال پیش به این طرف ساخته شده اند ...
واقعا انگار دارم توی یه رمان یا فیلم عجیبوغریب زندگی میکنم، انقدر که اتفاقهای عجیب و صحنههای دراماتیک داره. اصفهان که برگشته بودم، سه روز اول از صبح تا شب با بابام حرف میزدم. از همهچیز. میدونی، خوشحالم میکنه که وقتی میپرسه ازم همهچیز خوبه، میگم آره، همهچیز واقعا خوبه، چون واقعا هم خوبه ...
زهرای بابا سلام یک ماه قبل می خواستم برایت از عمو بگویم اما الان عمو اینجا نیست. عمو هم رفت نمی دانم عمو را دیدی یا جایی است که تو هم از او بی خبری. تیر ماه بود که خبر دادند عمو سکته زده است. احیا شده بود و آی سی یو رفته بود. تهران برایش وقت دکتر گرفتند. همین که دکتر اجازه داد با اولین پرواز آمد. رف ...