دبیر بخش فرهنگی هفتهنامهی آلمانی فرایتاگ در مقالهای شرح داده که این اتفاق نظر بر سر توماس مان از کجا شکل گرفته و هر طیف و دیدگاهی به چه چیزی در آثار او استناد میکند یا بر آن چشم میبندد تا در این اتفاق نظر شریک باشد. برای مطالعهی متن کامل ۱۵۰سالگی توماس مان؛ چرا چپ و راست هر دو بر سر این نویسن ...
نمیدونم ماجرای پست شمارهٔ ۱۸ وبلاگم (با عنوانِ وزیر، وزرا) یادتونه یا نه. موضوعش بازدید سرزدهٔ یه سری مقامات از خوابگاه دورهٔ کارشناسیمون بود. یه پست هم قبلتر (شاید در بلاگفا) نوشته بودم که اون هم راجع به بازدید سرزدهٔ مسئولین دانشگاه از خوابگاه بود. چون اتاق ما همیشه تمیز و مرتب بود، هر کی میومد ...
۱۴. اولین بار که پشت میکروفن قرار گرفتم که برای جماعتی صحبت کنم هفت سالم بود. چهلتا حدیث کوتاه و ساده را قرار بود حفظ کنیم و سر صف، از حفظ بخوانیم. وقتی پشت میکروفن رفتم و جمعیت را دیدم، زبانم بند آمد. حتی حدیثِ «حسود هرگز نیاسود» که کوتاهترین و آسانترینشان بود هم یادم نیامد. برگشتم سر صف و جایزه ...
۱. نوشته بود دو روز که حرف نزنی، دیگه حس میکنی هیچ چیزی ارزش گفتن نداره. موافقم باهاش. من الان دچار این حسم و تمام تلاشمو میکنم بگردم ببینم چه چیزی پیدا میکنم که ارزش گفتن داشته باشه و بنویسم براتون. مثلاً اون مترجمی که تو مقدمهٔ کتابش ازم تشکر کرده بود بابت گفتن معادل فارسی چندتا دونه کلمه یادتو ...
آکادمی فرانسه، که معادل «فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی» در ایران است، حدود ۴۰۰ سال پیشینه دارد. طبق سنت ۴۰ عضو مادامالعمر دارد و تنها زمانی کسی عضو آن میشود که اکثریت اعضای کنونی او را انتخاب کنند. هرکس هم که انتخاب شود، میتواند یک کت رسمی مخصوص با طرح زیتون بر تن کند که اختصاصی برای او دوخته می ...
پنجشنبه، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴. بهمناسبت روز معلم دعوتمان کرده بودند به باغ یکی از همکاران، که سمت دماوند بود. بسیار دور. پنجِ عصر با کسی جایی قرار داشتم و اینها تازه پنج قرار بود از آنجا راه بیفتند برگردند تهران. سرویس گرفته بودند که صبح باهم برویم و عصر باهم برگردیم. راستش حوصلهٔ جمع زنانهشان را ندا ...
بهمنماه ۹۲ دانشجوی سال چهارم کارشناسی بودم. درسی داشتیم به نام اخلاق مهندسی. دوشنبهها، ساعت سه تا چهارونیم. با اینکه من تنها دختر این کلاس بودم و همیشه ردیف اول مینشستم و عیان بودم و چه حاجت به بیان، اما استادمان، موقع حضور و غیاب، هر بار اسم مرا هم میخواند و هر بار سرش را بلند میکرد که ببیند ه ...
۱. یه بار تو یه گروهی یه بنده خدایی که نمیشناختمش معادل فارسی چندتا کلمه رو پرسید. راهنماییش کردم. چند وقت بعد پیام داد که میخوام تو مقدمهٔ کتابم ازتون تشکر کنم. اجازه میخواست و میپرسید با چه عنوانی بنویسم؟ گفتم نیازی به تشکر نیست و وظیفه بود. اصرار کرد. گفتم بقیه رو هر جوری نوشتین منم همونجوری ...
همه خوبند. سلام میرسانند. بهار است و تماشای صحرا. از حال ما اگر میخواهی، همین یک بیت امیرخسرو دهلوی کفایت میکند که گر به آغوش بریزند گُل اندر برِ من آن همه خار بُوَد، چون تو در آغوش نهای از اینجا: https://t.me/be_har_hal/17166 ...
۷۲. شنبه بچهها نیومدن مدرسه و زنگ اول بیکار تو دفتر نشستیم تا تکلیفمون مشخص بشه. معلما داشتن راجع به اینکه شیرآلات و سینک و کابینتها رو با چی بشورن که تمیزتر بشه و فیلمها و سریالهای نوروزی تبادل تجربه میکردن. معلم فیزیک راجع به پرتاب یه فضاپیما یا ماهواره به فضا میگفت ولی کسی توجهی نمیکرد. م ...