بعد از اتفاقات عجیب و اکثرا ناراحتکنندهای که این مدت برام افتاد، دارم سعی میکنم دوباره خودمو پیدا کنم و به زندگی دلخواهم برگردم.بهنظرم یک از سختترین قسمتای زندگی اینه که هی باید شکست بخوری و دوباره سر پا شی و این چرخه تمومی نداره. انگار زندگی ما هم مثل همون مورچهایه که هی دانه افتاده رو تا بال ...
یک غروبی سوار ماشین میشدم که درد پیچید توی زانوم و صورت بیرونیش شد ناله. کسی که همراهم بود، پرسید «مگه خوب نشدی؟» با لحنی که انگار کمکاری کردم. گفتم «بدترم شده.» گفت «مگه چیکار کردی باهاش؟» اینجا دیگر لحن نیاز نبود. کلمات تنها هم سرزنش داشتند. کلمات میگفتند این مدت لابد من کاری کردم یا نکردم که ...
امروز داشتم از یه تیکه از پیاده رو رد میشدم. یکم شلوغ بود ولی نه اونقدر که آدما مجبور بشن ب هم گیر کنن. شلوغی از نظر به زور ۴ نفر. یه قسمت پیاده رو مغازه بود و اون ور هم نرده ها که خیابون رو از پیاده رو جدا میکرد. من و خواهرم داشتیم رد میشدیم و من داشتم ب مغازه ها نگاه میکردم و گاهی با خواهرم حرف م ...
قصهها کجا رفتهاند؟ چرا آدمها دیگر قصهای برای تعریف کردن ندارند؟ زندگی آنقدر روی دور تند افتاده که دیگر هیچ قصهای از خلال لحظهها و تجربهها، متولد نمیشود. بعد از سالها دارم دوباره رمان «ملکوت» را میخوانم و جملههایش هنوز بوی جادو میدهند و آدمهایش هر کدام قصهای دارند. همین که فرصتی پیش م ...
تجربه میگوید تا دو خوابیدی، خوابیدی، اگر نه به فروپاشی سلام کن. تا دو نخوابیدم و به فروپاشی سلام کردم. روز خوب و مفیدی را گذرانده بودم که همه چی توش بود. کار، مطالعه، نوشتن از جنس پژوهش، اشتهای باز، غذای کامل، حال روبهراه. ولی دوی بعد از نیمهشب و فروپاشی این حرفها حالیش نیست. فروپاشی نشست روبه ...
انگار بین من و جامایع روی دیوار، یه گفتوگوی عاشقانه برقراره. ...
چند روز پیش داشتم جلوی مامانم با کوپایلت(همین هوش مصنوعی که حالت صوتی داره) صحبت میکردم. در اصل با مامانم با هم صحبت میکردیم باهاش. مامانم از اینکه تکنولوژی های جدید ببینه خیلی خوشش میاد و لذت میبره. بعد من هر بار ی سوال تکراری از هوش مصنوعی میپرسیدم و اون هر بار میپیچوند یا قطع میشد صداش. برگشتم ...
اقدام علیه ریشهتوجه جشنواره کن همیشه به فیلمهایی بوده که علیه ساختار رسمی حرکت میکنند. فیلم ویریدیانا بونوئل یا زیرزمین امیر کوستاریتسا از جمله جایزههای کن بودند که این ویژگی رو داشتن. توجه به ارزشهای فرمالیستی هم یکی دیگر از مولفههای کن بوده. در سال ۱۹۵۹ فیلم مرد سوم کارول رید برنده این جایزه ...
توانایی ترانهی ترکی گوش دادنم را از دست دادهام. کلمهها قلبم را میگیرند توی مشتشان و فشار میدهند. و قلبم درد میگیرد.پدر و مادر فقط آدمهای پوست و گوشت و استخوانداری نیستند که ما را به دنیا آوردند، بزرگ کردند و بهشان وابستگی عاطفی داریم. پدر و مادر زبان ما هم هستند.ترکیم زخمی است. ترکیم درد می ...
پر از غُر هستم. راستش یکم قبل اومدم و ی عالمه از غر هامو نوشتم. غر نبود. ناله و شیون بود😂. ولی خب مثل همیشه با عنوان اینکه خب که چی و مثلا چی میخواد بشه همه رو پاک کردم. حس درماندگی در من غالبه و من به کنار ی بازی دارم رونده میشم. عنوانی در این روز ها برای خودم ندارم و مدتی هست ک باشگاه نرفتم و دلتن ...