آدما نقش پر رنگی تو زندگی دارن حتی اگر نادیده بگیری قطع رابطه کنی حرف نزنی نگردی نخندید بهشون . اونا میتونی خوردن کنن. هرات کنن. خوشحالم کنن. دشمنی کنن. جادوی تو باشن و.... عکس العمل تو نشون میده چی داره میشه. به روزهای پر اعتماد به نفسی فکر میکنم کاش میشد بهشون تافت زد تثبیت کرد. چندروزه که صبح بید ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سو این حسو بهم میده که نه عزیزم تو کلا شانس نداشتی به این فکرکردم چهار سال پنج سال پیش که همسن سو بودم چقدر تو مضیقه بودم. سو یه خانواده معمولی داره اما هیچوقت کار نکرده اگرم کرده دوتا پروژه هنری تو خونه بود. همیشه هزار فرسح بین منو این آدما فاصله هست حتی ساده ترینشون. یعنی سو ساده ترینشونه اما خانو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

میل زیاد به خواب نشان از آشفتگی روحیم بود وقتیکه دیر می‌خوابیدم و دیر بیدار میشدم. حس میکنم تو خواب فقط توی خواب راحت و رها هستم. دوروزه چشمام درد می‌کنه.امروز داشتم به ریجکتی های شغلی سال سه فکر می‌کردم تو عمرم تاحالا آنقدر دنبال کار نبودم ساید حق دارم الان حالم بد باشه هرچند همش هم ریجکتی نبود خیل ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

این خیلی بده که حال بدم و یا تنفرمو نشون میدم تو چهره ام. حس بدی دارم برای صبح ولی خب چیکار کنم. ولی بر نشد نرفتن ترم بهدو میتونم به این ربط بدم. همین که موضعمو برای اون شغله کشیدم عقب حالم خوب شد نمی‌دونم چرا به شغلی با این همه آپشن و مصاحبه خوب حس بدی داشتم. بهرحال فکر کنم به شهودم توجه کردم برعکس ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امرنز خیلی روز عجیبی بود معلم گفت حالت خوبه منم الکی گفتم صبح بیدار شدن حالمو بد کرده. ولی الان یادم افتاد خانوم ز معلمی که خیلی دوستش داشتم و کاش مثل یه دوست هنوز داشتمش بهم گفت فلانی این انرژی که داری منفیه ها ببین ماژیک افتاد. خانوم ز کاش میشد پیدات کرد. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

تاحالا به این فکر کردی اگه آدمی که ازت راهنمایی میخواد با مقداری امیدواری اگه افکار خودکشی داشته باشه چقدر موضوع ترسناکه؟ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

وقتی داشت زندگی نامه بوکوفسکی مبخوند رسید به اونجا که گفت ناشر بوکوفسکی گفت دوهفته وقت داری یه داستان بنویسی بوکوفسکی زنگ زد و گفت نوشتم. گفت از ترس بود که تمومش کردم. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اولا فکر میکردم مشکل بچه بودنه. فکر میکردم وقتی مدرسه تموم بشه نوزده ساله میشم و هرروز میرم کافه یا مسافرت‌. فکر می‌کردم انگشتام توی باد میبرم و راحت میخندم. برای همین توی مدرسه ای که ازش خیلی بدم می اومد مدام فکر میکردم وقتی بزرگ بشم میتونم راحتتر زندگی کنم. کلاس ها بهم فشار می آورد رفت و آمد و درس ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دلم سفر تنهایی میخواد. سوار قطار میشم شاید هم اتوبوس ولی چرا فکر میکنم اتوبوس خیلی دلخواهم نیست. از تراول ماگم قهوه کم شیرین میخورم. ساندویچ اولیویه با فلفل وخیارشور. به جاده نگاه میکنم. ابرها قشنگن. احساس رهایی توی انگشتام احساس میکنم.کنارم دختری جوان نشسته و داره کتاب میخونه. یکم می‌نویسم. دلم میخ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

نمی‌دونم آدم ناراحت و رنجور بودنم از ایرانی بودنم میاد یا نه اما وقتی فکر میکنم اگر ایرانی نبودم چجوری بودم متوجه میشم بی‌تاثیر هم نبوده مثلا کیمونو تن میکردم یا یه دختر هلندی بیخیال بودم. بگذریم. این چیزی از بیمایگی و بی انگیزگی و تردیدم کم نمیکنه. الان نودل مرغ و هالوپینو خوردم. به اندازه خود نودل ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید