در تاريكى اتاق دراز كشيده‌ام و هی بی‌جهت از اين پهلو به آن پهلو می‌شوم. می‌دانم كه خوابم نمی‌برد اما انگار رغبتی هم به بيدار ماندن ندارم. نمی‌دانم كه باز همه چيز زير سرِ آن نمودار انرژی است كه ماشينش بنزين تمام كرده و افتاده توی درهء سينوس منفی يك، (هیچ هورمونی هم نیست که بیاید و یک هلی بدهد)، يا اي ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دخترِ يكى از خانه‌های كاهگلیِ چند كوچه بغل‌تر از درمانگاه، خورده بود زمين و دندان شيری كوچكش حسابی شكسته‌ بود. صبح زود با مادربزرگش آمد و پشت در اتاق من، و پشت چادر مادربزرگش، قايم شد. انگار كه همه چيز مرتب بود؛ ولی درست تا وقتی كه به نيم‌متریِ آن اتاق با آن آمپول‌های بلند و آهنينش برسد. مدام يك سری ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بگذار ببينم از كجا شروع شد؟ آهان. يك روز نسبتا سرد و دلچسب بود كه برخلاف انتظار، شانس به من كامل رو نكرده و فقط كمى تا قسمتى سه‌رخ، رو‌به‌رويم ايستاده بود. صبح و كارهايش به غايت خسته‌ام كرده بود و من از فرط همين خستگی، كمی زودتر از معمول به خواب ظهر فرو رفتم و بسيار ديرتر از معمول، از آن بيرون آمدم. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید