تنها زمانی که برای خودم وقت دارم موقع انجام کار خونه اس و حموم رفتن در واقعه روزمرگی ترین کارهای زندگیم شده تفریحم:) باید توضیح بدم که این خستگی از ناشکری یا کم لطفی به پسرم نیست؟ نه حداقل اینو برای جامعه زنان بچه دار نباید توضیح داد! ...
گاهی وقتام فکر میکنم تلاش هام بی فایده اس +تا زمانی که این طرز فکر که حتما طرف مقابلت هم باید تغیییر کنه نتیجه ای نمیده. درسته که باید حق و حقوق خودت هم در نظر گرفته بشه.. ولی اینکه طرز فکر انتقادی داشته باشی اشتباهه همسرم کم خوبی نداره بهتره روی خودم تمرکز کنم...روی "خودم" +پادکست مبل قرمز پادکست م ...
با مشاور صحبت میکردم. حرف های جالبی میزد .. میگم و یادداشت میکنم تا یادم نره ...
امروز پسر رو برای بار اول بردم پارک..در واقع مهدکودکی که دوستم معاونه یه خانه بازی داره با دوستم رفتیم اونجا. خوب بود خوش گذشت هم به پسر هم بمن + برای بار اول سوپ سبزیجات واسش درست کردم سوپش خیلی خوش رنگ شد...یه رنگ پرتقالی ناناز شد ک پسر خیلی دوستش داشت و علاقه نشون میداد + برای بار اول پسر رو تنه ...
عه اعصابم خورده ازش و این وسط خودم فقط دارم آسیب میبینم یا این حال نمیتونم خودمو قانع کنم و بگم بدرک و اصلا مهم نیست. ...
هیچی اندازه خدمات رسوندن به پسر لذت بخش نیست مخصوصا اول صبح و آخر شبا + ی روز دلم برای دَدَ بَبَ گفتنت تنگ میشه مامان..وقتی بزرگ بشی آقا بشی پهلوون بشی مامان دلش برای این روزات تنگ میشه دلم بحال بابات میسوزه که هر نفس کنارت نیست واقعا قابل ترحمه طفلی 😅 خوشبحال من ...
درسته که کلا من آدم امیدواری هستم کلا یه صورت اتوماتیک ذهنم در حال برنامه ریزی کردنه کلا آدمی هستم که اگر. هزار بار بشکنم بازم از جام پا میشم همه اینا درست اما باید بپذیرم که بدون استمرار هیچ کدوم از اینا کافی نیست! خوب هست اصن خوب نه، خیلی خوبه دمم گرم اما کافی نیست! باید بپذیرم اگر نتیجه میخوام با ...
پسر رو مرخص کردن الحمدالله حالش بهتره تبش قطع شده عفونت خونش برطرف شده ولی همچنان سرفه و عطسه و آبریزش رو داره..همین که میدونم سر حاله و حال و حوصله بازی داره خوشحالم میکنه..ا ولی به شدت بهونه گیر شده + تو این چند بار ، صدبار تیکه تیکه شدم و دوباره بازسازی کردم خودمو..خیلی لحظات سخت و تلخی بود که ا ...
وای که چقد سخت میگذره ...
سینه ام از درد داره فشرده میشه پسر رو بستری کزدن گفتن ریه اش عفونت کرده دقیقا از روز پنج شنبه هر روز دارم میبرمش دکتر. آخرم گفتن باید بستری.. تجربه سختیه..استرس زاست... میترسم نگرانم نمیدونید به چه سختی دارم سعی میکنم روحیه ام رو حفظ کنم ...