امروز عصر سه تایی با موتور رفتیم ساحل گردی ساحل دنج و تمیز و سوت و کوری داشت بجز ما و دوتا خانم کسی لب ساحل نبود... البته همینم خودش حسن بود چون با صدای بلند با خیال راحت ذوق کردیم خندیدیم ...با دریا حرف زدم و سر ذوق اومدم خداکنه هیچوقت دیدن ساحل و دریا تکراری نشه برام... به دریا گفتم...به رفیقش زمی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

این جا به جایی بیشتر از اینکه برای ما سخت باشه برای پسر سخت بوده پسر از بدو تولدش تا الان که ۹ ماهشه هیچوقت تنها نبوده یا خونه مامانم بوده و چندتا آدم دورش بودن یا هم خونه پدر شوهر... همیشه هم بازی داشته .. چون حوصله اش سر میره خیلی بهونه میگیره .. خوابشم بهم ریخته ... خیلی گریه میکنه و واقعا اذیت‌م ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

فردا ۲۹ مرداده و سه ماه باقی مونده به تولد ۲۷ سالگیم از فردا باید روزی نیم ساعت بزارم برای ارزیابی ماهانه و ارزیابی ۳ ماهه و همچنین برنامه ریزی ماه شهریور و برنامه ریزی سه ماهه یه نگاه اجمالی میکردم به بیشتر هدف گذاری هام رسیده بودم و خداروشکر + و واقعا بیشتر وقتم یا صرف پسر میشه یا صرف تمیز کاری خو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

عقلم میگه بخواااب تا برای ما بقی روز انرژی داشته باشی بی حوصله و خسته نشی دلم میگههه نههه از این سکوت خواب پدر وپسر استفاده کن و کارای که دوست داری رو بکن.. یکم بنویس یکم بخون یکم نت گردی کن. + من آدم پر خوابی نیستم.. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

حیاط جلویی خونمون یه دونه باغچه کوچیک داره و تو کوچه امون هم درخت داره حیاط پشتی دوتا باغچه داره و از داخل حیاط دریا مشخصه خونه خودش قدیمی و کوچولویه ش اما با صفاس...حس و حال مثبتی بهش دارم..‌ بنظرم میشه خاطره های خوب داخلش ساخت حس و حال خونه دارم بهش.. +تقریبا همه گفتن نرو پشیمون میشی خسته میشی ..و ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خیلی یهویی وسایلمون رو جمع کردیم که همراه همسر بریم جزیره...نه به صورت دائمی ..واسه اینکه با محیطش آشنا شم یکم خونه رو مرتب کنیم ...وسایل رو جمع جور... یه کوچولو دلهره دارم... دلهره ای مثل اولین روز کاری اولین روز که میری خوابگاه اولین روز مهمونی خانواده شوهر.. + بقول مهران مدیری ما پوستمون کنده شد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

به لطف پسر که سحر از خواب پا شد تونستم بعد مدت ها نماز صبح رو بخونم:) اما هرکاری کردم دیگه نشد بخوابم الانم گرسنمه + امشب همسر به امید خدا میره....این سری دلخوری داشتیم اما با هم بحث نداشتیم و اینو همسرم گفت فکر می کنم تغییراتی که تو خودم و نحوه رفتارم ایجاد کردم جواب گو بوده... همسر اوایل گارد من ر ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امروز با همسر اثاثی که قرار بود ببریم با خودمون جزیره رو جمع و جور کردیم... همسر میگه دوتا حیاط خونه ای که گرفته داره ..قرار شد تو حیاط پشتیش سبزی بکاریم و کشاورزی کوچولو راه بندازیم... تو حیاط جلویی گل های فصلی بکاریم 😁 فک کن از خونه میای بیرون دریا رو ببینی... البته ساحلش همسر میگه یه کوچولو خطرنا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

همسر و پسر خوابیدن... و تازه من برای خودم وقت دارم که تو سکوت شب بشینم کاری که دوست دارم رو با خیال راحت انجام بدم بین فیلم دیدن و نوشتن مونده بودم...که فکر کردم نوشتن برام لذت بخش تره + خونه تمیزه سید لباس های کثیف خالیه و صبحانه ی پسر آماده اس.‌‌..املت شام خیلی خوشمزه شد ..با پسر بازی کردم ، برای ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

می‌دونی تقریبا مصمم بودم به رفتن جزیره همراه همسر ولی کل حال خوبم با همسر یک هفته ام طول نمی کشه ...بعد مثل یه گل که بهش آب نرسه پژمرده میشم...و احساس می کنم هیچی جواب گو نیست....هیچی...یه خلا بزرگ خیلی بزرگ تو وجودم حس میکنم...احساس عادی شدن همه چی دارم! از یه جا به بعد احساس میکنم همه چی فیلمه...ح ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید