سلام ؛ دروغ چرا این روزها همگی مان کم حوصله شده ایم و برای هر چیزی چند ثانیه وقت کوتاه بيشتر نمیتوانیم بگذاریم میگویند این هم به خاطر اینستاگرام و شرطی شدن مغز به دریافت پاداش های فوری پیش آمده ؛ خب واقعا اینستاگرام آمده تا ذره ذره همگی مان را نابود و بی هویت کند ؛ همه شبیه همیم ؛ همه با یک سلیقه ، ...
آتوسا سلام ... امروز را هم گذراندی ... بیا منصف باشیم ؛ همه اش هم بد نبود . نصف روز درس خواندی و برای گرفتن نخ بادبادک رها شده امید در دنیای خیالت دقایقی دویدی... راستی فکر نکن نفهمیدم ؛ خوب دیدم که با چند قدم دویدن و کمی این طرف و آن طرف پریدن چیزی نمانده بود قلبت از سینه بیرون بپرد و نفس هایت به ش ...
خب نمیدانم؛ شاید حرفهایم مسخره بوده . اما بلد نبودم ؛ من فقط خوب تست زدن و فرمول هاي میان بر حفظ کردن بلد بودم . حتی آرایش های ناقص و خنده داری هم انجام میدادم ... گاهی بین کلاس ها وقت استراحت همکلاسی ام مسخره ام میکرد . او امیدوار بود که بتوانم یک مرد کور پیدا کنم تا عاشقم بشود و گرنه با این حجم ...
زندگی واقعا غافلگیر کننده است ؛ آدم را وقتی کاملا بی دفاع است محکم به زمین می کوبد و به صدای خرد شدن استخوانهایش بلند بلند میخندد... چند وقتی مهندس از شهر رفته بود . همه معتقد بودند از بس کاربلد و حرفه ای است از شهرهای دیگر هم به سراغش می آیند. من چند بار همسر و پسر کوچولویش که کلاس اول درس میخوان ...
چند سال پیش آنها همسایه مان بودند ؛ پدر و مادرم همیشه با نوعی افتخار خاص از آنها برای مهمان های هر ازگاهی مان حرف میزدند انگار که واقعا بچه های خودشان هستند . البته من آن موقع بیشتر گرفتار حساب و کتاب درس هایم بودم و معادلات چند مجهولی و استوکیومتری و ... حل میکردم و زیاد به این دونفر فکر نمیکردم و ...
سلام . یکماه از اینجا دور بودم ؛ هر از گاهی یادم می افتاد که چنین جایی دارم برای فریاد زدن بغص های وامانده ی ته گلویم اما دروغ چرا اصلا حوصله نداشتم ؛ حوصله نداشتم بیایم اینجا داد و فریاد کنم و بازهم بی کسی ام را تماشا کنم . دیگر خوشم نمی آید توی یک اتاق تنگ و تاریک وبسته بر سر خودم فریاد بکشم و ان ...
انقد خسته و کوفته م انگار ادامسم که کلی تو دهن یکی این ور اون ور افتادم و زیر فشار دندوناش له شدم و بعد تفم کرده کف خیابون ... زیر کفش آدما حسابی چسبیدم به خیابون ... همینقدر ناتوان و کوفته ... اهل نفرین نیستم اما نفرین به اون آدمی که چشم اولین بار تو چشمش افتاد و نحسی و سنگینیش سالهاست تو همه ی زند ...
پشت هر پنجره ی بازی ؛ چاهی عمیق پنهان شده عشقی وجود ندارد ؛ ما فقط درگیر یک بهم ریختگی طولانی مدت هورمونی میشویم این اصلا عادلانه نیست که مرد مهربان خیالم را قربانی پسر خودشیفته ای در واقعیت کنم ...من همچنان در خیال با او زندگی میکنم چرا همیشه عاشق آدمهای دور دست می شوم ؛ آنها که خیلی خیلی بزرگترند ...
سلام ؛ واقعا بسیار خوش به حال آنهایی که فردا کاری برای انجام دادن دارند ؛ هرچند واقعا درک میکنم که چه قدر از بعدازظهر امروز بابت تمام شدن تعطیلات ناراحت بودند . خوش به حال آدمهای مستقل ؛ دختر های قوی و شاغل که با افتخار دستشان توی جیب خودشان است خواه خیلی پر باشد خواه کم ؛ درود بر همه ی دختر ها . من ...
در سال جدید از خدا میخاهم من را از بلاتکلیفی و این همه سردرگمی نجات دهد با هر چیزی میخاهد کار باشد آدم باشد حتی مردن ...