از من پرسید خالص چقدر حقوق می گیری؟که خب در این فرهنگ، این سوال خیلی خیلی نادرستی است. ولی من گذاشتم به حساب ایرانی بودنمان که این سوال هنوز خیلی خیلی نادرست طبقه بندی نشده، مثل چرا بچه دوم نمی آوری. و پاسخ دادم.گفت اوه خوش به حالت! واقعا چه شانس خوبی! ولی چطور به یک مهاجر اینقدر حقوق میدهند؟ چون ت ...
یَمن همون رفیقیه که سرِ دعوا، فقط فحش نمیده؛ بهخاطرت میاد وسط میدون.خب! من، مقصد ایدئالم برای مهاجرت احتمالی رو انتخاب کردم: یمن! یمن! وَ مٰا أدْراکَ ما یمن!#تحيا_اليمن ...
Forwarded From یادداشتها | فاطمه بهروزفخراین شانههای گردگرفته چه ساده و صبور وقت وقوع فاجعه میلرزنداینان هرچند بشکسته زانوان و کمرهاشان استادهاند فاتح و نستوه بیهیچ خان و مان |قیصر امینپور|دوربین ساسان مویدی و نگاهِ عزیزش اگر نبود، آن روز اینطور بهلطافت و شکوهمندی برای ما که جنگ را ندیدیم ام ...
سرم سنگین شده.نه خوردن نه خوابیدن نه استراحت کردن نه گریه کردن نه حرف زدن سرم را سبک نمیکند.تنها چاره اش یک جوری ورزش کردن است که ضربان قلبم بالا برود و عرقم در بیاید و عضله هایم تا سه روز درد بگیرد،تا چند ساعت سرم وزنه ی چند کیلویی که انگار از همه ی وزنه هایی که باهاش ددلیفت می زنم سنگین تر است را ...
مستندی دیدم درباره درختان هیرکانی...و این نوشته ام انگار جان گرفت. دانستن اینکه کسی را زیر زمین داری، که در سویی دیگر از این سیاره، سرش در آسمان میرقصد...TelegramNovember 25thدر هر منطقه ای، درختهای تنومندتر نقش مادر برای درختهای اطراف دارند. از طریق ریشه ها به اطراف سیگنال خطر می فرستند که سم، آفات ...
رادیو تراژدی: داود روستایی ساکن تهران بود و میدانست شهرنو کجاست. خوب خبر داشت که عکسبرداری و فیلمبرداری از شهر نو ممنوع است و هیچ راهی نیست تا رضایت شهربانی به انجام این کار جلب شود… Radi ...
داود روستایی ساکن تهران بود و میدانست شهرنو کجاست. خوب خبر داشت که عکسبرداری و فیلمبرداری از شهر نو ممنوع است و هیچ راهی نیست تا رضایت شهربانی به انجام این کار جلب شود…Radiotragedy.com ...
این روزها خیلی کم اهل نوشتنم و بیشتر میخوانم. دروغ چرا؛ اضطراب و کلافهای پیچیده ذهنم اجازه نمیدهند بنویسم. آدمها اینجور وقتها چهکار میکنند؟ بعضیها دعوا مرافعه راه میاندازند، بعضیها سیگار میکشند، بعضی خیابانگردی. من هیچکدام اینها نیستم، به جایش بازی میکنم. از همین بازیها که میوهها را ...
این یادآوریهای هر از گاه فیس بوک و گوشی همراه، که عکسهای قدیمی را می آورد جلوی چشم آدم، که مثلا پانزده سال پیش چنین روزیده سال پیش فلان آدم بهت فلان حرف را زد .... با اینها یک رابطه عشق و تنفر که نه، یک حس غریب پویننت دارم.گوگل کردم که پویننت به فارسی چه میشود. برای poignant معادل نوشته: «تکان ...
من یک چیزیم شده که از مرگ هم تکان نمی خورم.چند روز پیش که خبر مرگ دوست جوان برادرم و خانم نویسنده که یک بچه همسن بچه ی من دارد را شنیدم جمله ی بالا را نوشتم. انگار کرخ شده باشم نسبت به شنیدن خبر مرگ!امروز صبح یک ساعت از اپیزود اخر رادیو مرز را گوش میدادم که روایت ادم هایی ست که در جنگ دوازده روزه عز ...