Forwarded From Hαмιd ѕαlιмι (Hαмιd ѕαlιмι)زیر پل سیدخندان، موبایل یک مرد میانسال را زدند. چند قدم دنبال دزد موتورسوار دوید، یک‌بار داد زد "وایسا'، و همین. تسلیم شد. نشست روی جدول کنار خیابان و گریه کرد. من روبرویش ایستاده بودم، آن طرف خیابان، اما در واقع کنارش نشسته بودم و گریه می‌کردم. او همه‌ی ما ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

برای دوام آوردن گاهی به انکار زمانه فکر می‌کنم. سراغ معدود چیزهایی می‌روم که مرا از این لحظه می‌کَنند و جایی در ناکجا ول می‌کنند. کاری که از هر اثر هنری دلچسبی انتظار دارم.هنوز یکی از این درگه‌های رفتن به ناکجا کنسرت کاروانسرای پرستو احمدی است.ناکجایی در مکان رویداد هم معلوم است. زنی زیبا با گروهش د ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

یک تلاش بزرگی کردم این چند سال.خانه را تمیز نگه داشتم در هر شرایطی که بودم. شده با کمر دو تا شدهشده از مرد و بچه کمک گرفتم شده کمک از بیرون آوردم خلاصه نگذاشتم که سیال چسبنده روحم، آشفتگی خوابها یا تاریکی چراغ دلم، روی خانه اثر بگذارند.مرتب به گلدان‌ها رسیدم و سبزیجات را از پلاستیک درآوردم و در ظرف‌ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

کِل زنان روی سکوهای ورزشگاهیکی از نقدهایی که عموما نسبت به حضور زنان در ورزشگاه مطرح می‌شد، این بود که زنانِ غیرپایتخت و شهرهای کوچک هم باید از این حق حضور در ورزشگاه و تشویق تیم محبوب‌شان برخوردار شوند. رفع تبعیض جنسیتی، نباید منجر به تبعیض طبقاتی می‌شد. خبر خوب این است که کم‌کم زنان شهرهای دیگر هم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هر چی کپشن میگه، منم همون ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

"ببخش اگر که می‌پری و ساکت ایستاده‌ام.درختِ من مزاحم کبوترش نمی‌شود."این اولین تصویر پررنگی از عشق بود که در دانشگاه به من رسید. شاعرش جوانی بود ساده و ساکت. با پیراهن مشکی یا سفید یا راه‌راه روی شلوار پارچه‌ای. وقتی در تالار هشت، که اکثر مراسم‌های ما آنجا بود، شعر می‌خواند دستانش را جوری روی تریبون ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

رادیو تراژدی: ظاهراً یکی از کارمندانِ اداره‌ی جهاد کشاورزی دماوند، فامیلِ بهروز کریمی بود. این آقای کریمی را متولدین دهه‌ی پنجاه و شصت خوب می‌شناسند؛ او همان پریستو معروف است که در برنامه‌ی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

ظاهراً یکی از کارمندانِ اداره‌ی جهاد کشاورزی دماوند، فامیلِ بهروز کریمی بود. این آقای کریمی را متولدین دهه‌ی پنجاه و شصت خوب می‌شناسند؛ او همان پریستو معروف است که در برنامه‌ی «دیدنی‌ها» و «هوشیار و بیدار» با گریم هندی‌ها و لهجه‌ای شبیه آن‌ها شعبده‌بازی می‌کرد و بعدها هم شد «پدر شعبده‌بازی ایران». R ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

گردنبد مانو برایم طلسم دلتنگی را می شکند. به غول غم می‌گوید ابر شود و ببارد. این زنجیر سالها کنار قلبش می تپید. یک نیروی غریبی دارد. انگار هر اتمش، پیام دور ضربان آن تپشهای گم شده را، به پوست من می رساند. انگار مرا محافظت می‌کند که چاقوی غم را در قلبم نچرخانم.لمس تن دوست که خود خوشبختی است... عمر کد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

Shabe NiloufariEbiابراهیم حامدی که من تا اینجای عمرم با تو چهار پایان نامه نوشتم... باقی اش که بماند.... ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید