پنجتا بشمارم، رفتهاند. چهار، سه، دو، یک. نَه.بالای حوضچهی آب سرد میایستم.«بچهها اینجا نوبتیه، هر کی یه دقیقه نوبتشه. شما ده دقیقه است اون تویین.»-«اینجا مال ماست.» همه میخندند.از گوشهی حوضچهی دو متر در دو متر یواش میخزم تو آب.-«بچهها بهش آب بپاشین، باید بره. زووود.»ناخودآگاه من هم آب میپا ...
این مدتی که ایران در جنگ بود، بیان آیپی های خارجی را بلاک کرده بود. به وبلاگم دسترسی نداشتم. وبلاگهای شما را هم نمیتوانستم بخوانم. از فشار ِننوشتن داشتم دیوانه میشدم. متنفرم از بیثباتی این پلتفرم. عصبانیام از خودم که نمیتوانم بدون نوشتن دوام بیارم. به جای با ثباتتری برای نوشتن نیاز دارم ولی ...
Forwarded From اینسو | iNsOo (Zarqam Narehei ضرغام نرهئی)درسآموختههایم از ۱۲ روز جنگ و التهاب و پریشانی:۱- خانواده و یاران موافق، ارزشمندترین سرمایه و داراییم هستند و باید همواره در حصار امنی قرار بگیرند.۲- برای تابآوری در برابر سختیها باید قدرت پذیرش تغییر را آموخت.۳- قوی سیاه ریسک را در هر ت ...
🔻روزمرههای جنگی🖌️سلامی به دنیای صورتی از پس روزهای خاکسترینازنین متیننیاشما را نمیدانم ولی من همین دیروز صبح دلم میخواست بروم توی خیابان و از هررهگذری که میبینم بپرسم:«ببخشید، شما چطور ادامه میدین؟». اما این کار را نکردم. به جای این خل و چلبازیها، ماندم توی خانه و زل زدم به صفحه تلویزیون و ...
پزشکهایی که شاید مثل پزشکان سریال «گریز آناتومی» روزگار ناز و صورتی ندارند، چون خودشان هم مثل ما گیر و گرفتارند، اما به اندازه دنیای خیالی این سریال شجاعت و جسارت و تبحر پریدن در مهلکه و نجات جان و روان آدمیزاد را دارند و خب دستهایی برای کمک، همیشه و همواره سمت ما دراز شده. کافی است درست ببینیم و ...
روزمرههای جنگی سرکلیشه ستونی است که روزانه در اعتماد منتشر میشود. شماره دهم 👇🏻 ...
Forwarded From نگارنامهبسیار دقت میکنم. از بچگی همینطور بودم دائما خیره به جایی بودم. خیره به اتفاقی، آدمی، فضایی!مامان که رفته بود تا دکتر زنان معاینهاش کند من از لای پرده خیره به زن لنگ در هوای تخت بغلی بودم، در عروسی خیره به لباسها و رقصها و خندهها بودم، در مهمانی خیره به خانه مردم بودم، طرح ...
از روزی که آتش بس شده تنها کاری که می کنم خودم را می رسانم به چیزهای آشنا،ادم ها،مکان ها،ادم ها را میبینم که بفهمم زندگی هنوز سرجای خودش هست.همان زندگی نیمه کاره البته.همان زندگی ای که توش درد میکشیدم و همان ادم هایی که مایه ی آزارم می شدند.فکر میکنم این روزها من از فقدان معنا یا جا به جا شدن آنها ...
Forwarded From namelessرفتن و رسیدن و تازه شدنحالا جنگ تمام شده و ما برای هضم تمام اینها به زمان درازی نیاز داریم.در اتوبوس تهران نشستهام و صندلی را با آب خیس کردم. میدانم که فعلا باید با حواسپرتیهایی که بروزش در اشیا خواهد بود کنار بیایم. برای هر کس شکلی دارد و یکی از اشکال من همین است. دستم ب ...
Forwarded From نازنین متیننیا🔻روزمرههای جنگیحالا وقت زندگی است 🖌️نازنین متیننیا یک روز بعد از آتشبس، زندگی روی نواری از آرامش آغوشش را به روی ما گشوده. انگار نه انگار که تا دیروز در ملغمهای از دود و آتش و ترس، ما را نگران و دلواپس گذاشته بود. حالا ما، آدمیزادهای ترسیده و روی دیگر زندگی دیده، در ...