امروز خیلی اتفاقی وقتی داشتم دنبال یک فیلم برای لیلی میگشتم رسیدم به عصر یخبندان، مطمئن بودم قبلا دیدم ولی یادم نمیومد، ولی لیلی تا حالا ندیده بود و این خوب بود، جالب این بود که دیدم تا ۵ هم رفته. لیلی گیر داد که […] ...
بیست و سوم اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۱ بود که جمعی از وبلاگنویسهای عموما بلاگ بیان به مناسبت برگزاری نمایشگاه کتاب اون سال دور هم جمع شدن که داستان اون دورهمی رو در اینجا با عنوان «داستان چدونک» در همان سال منتشر کردم. فضای وبلاگستان به شکلی بود که وبلاگهای فعال متعدد و وبلاگنویسها شور و شوق نوشتن داش ...
خیلی وقت بود مسعود میگفت برو ببین چه کتابهایی به چه میزان در انبار داریم ولی حس و حالش نبود، آخرش قرار بود یک روز با هم بریم این کار رو انجام بدیم. امروز بهش زنگ زدم که حاضری بریم؟ گفت نه واقعا حس و […] ...
حماس میگوید ویتکاف شخصاً وعده داده بود که در ازای آزادی ادان الکساندر، محاصره غزه را لغو کند. یک مقام ارشد حماس، باسم نعیم، به Drop Site گفته است که ایالات متحده بلافاصله این توافق را نقض کرد. «آنها آن را به زباله انداختند» و تاکنون «هیچ» پیشرفتی در خصوص آتشبس در غزه حاصل نشده…Continue reading شا ...
مدتی میشه که زیاد به از دست دادن فکر میکنم، از وقتی میلاد از دنیا رفت، ذهنیتم نسبت به خیلی چیزها عوض شد، میشه گفت دیگه اون آدم سابق نشدم. زندگی شبیه گذشته نیست برام. چند روز پیش پرهام یه استوری گذاشته بود، «یادآوردی: عزیزانتان […] ...
خلیلالله بلوچی با هشتگ بخت ایرانی نوشته: «این لحظه خوشحالی بغضآلود محمد بن سلمان از لغو تحریمهای سوریه است. تلاش وی بود که ترامپ چنین تصمیمی گرفت. کاش کشور ما همچین دوستی داشت؛ ونزوئلا، عراق و حوثیها هم شدند دوست؟!» (+) لیلای لیلی نوشته: «یک نفر پایش را گذاشته روی گردنت و دارد خفهات میکند……Cont ...
من معلمهای بینظیری داشتهام و دارم و همواره سعی کردهام شاگردی کردن را تا جایی که میتوانم رعایت بکنم. امشب یاد یکی از بینظیرترینهایشان بودم و فهمیدم این دو ماه که او را ندیدهام، چقدر دلتنگش شدهام. البته که چند باری برای ایشان در واتساپ پیام نوشتم و همواره محبتشان در پاسخ مرا شرمنده میکرد. ...
این روزها خیلی غمگینم، حالم دست خودم نیست، نمیدونم چرا، ولی با این وجود و با وجودیکه میدونم کارهایی که میکنم کاملا بیهوده هستن، بازم انجامشون میدم، مثل همین نوشتن، خب که چی واقعا؟ صرفا چون کار دیگهای نمیخوام انجام بدم دارم انجامش میدم، خیلی […] ...
آمده بودم در مورد باران و دلتنگی و حال خراب این روزهایم بنویسم که این کامنت (+) را دیدم. مشعشع شدم. برای امیر خواندم خندید گفت «تو چطوری اون رو دیدی؟ تو چقدر دقت کردی در اون عکس؟» خدایا خداوندا. این عکسی است که در حدیث مفصل قرار دادم (+) اگر کسی درون این عکس…Continue reading زن نیمه برهنه در گوشی هم ...
ساعت ۱۱ شب وقتی وسایل رو جمع کردیم، مسعود یه کیسهخواب بهم داد و رفتیم خوابیدیم، اولش که رفتم تو کیسه خواب حس کردم من رو گذاشتن توی قبر، واقعا عجب چیز مزخرفیه، نمیدونم شاید به خاطر همین مشکل نتونم هیچ وقت برم دماوند، آرزوی […] ...