محیط کارم خیلی پر تنش و پر اضطرابه از نظر روحی خیلی دارم بگا میرم وقتی برمیگردم خونه ، حوصله انجام کارای دیگه رو ندارم و وقتی کارای مورد علاقه م رو انجام نمیدم خیلی حالم بد میشه .. کاش میشد بدون دغدغه مالی ، میرفتم واسه خودم زندگی میکردم کاش زودتر پایان نامه م تموم میشد . ...
چنان افتاده ام در سراشیبی بدشانسی که مسلمان نشنود کافر نبیند.در مورد جر و بحث با روسا و عدم قبول پست پیشنهادی مدیر پفیوز نوشته بودم قبلا.بعد فک کن چی؟ رفته است چنان ابلاغی برایم زده است که دود از کله معاونینش هم بلند شده است چه برسد به من.من؟ واقعیت ته قلبم را بنویسم؟ اصلا برایم مهم نیست.وجدانا کسی ...
بدجور دلمو شکنود با حرفش ولی بغضی نشدم فقط یه بار دیگه عمیقا شکستم. دارم فکر می کنم خدا واقعا عادل؟ منکه میگم هست ولی نه برای همه ...
میگویند مجردها خوشبختترند. فکر میکنند تنهاییشان، آزادی است؛ سکوت خانهشان، آرامش؛ و نبودنِ کسی در کنارشان، انتخابی از سر رفاه. دست میزنند و هورا میکشند برای لبخندهای از دور؛ برای عکسهایی که بیکسی را فریاد نمیزنند، برای زندگیای که زخمهایش زیر پوست مانده . اما کسی نمیپرسد آنها شبها با چه ...
بیشتر وقتای آزادم کنار چ میگذره. دارم سعی میکنم دوستای جدید هم پیدا کنم. ینفر از محل کارم، ینفر هم از کارگاه هایی که رفتم... در عوض دوتا از دوستامو گذاشتم کنار. یعنی بزور نگهشون داشته بودم انگار چون تمایلشون به بودن کنار من کم بود. بهرحال در حال حاضر احساس تنهایی نمیکنم. امروز چ گفت باهم نریم بیرون ...
چه طلوع خنکی صورتم را نوازش میکند. ...
اطرافم این روزها بیخبری مطلق است. درواقع من در هیچ خبری نیستترین حالت ممکن به سر میبرم و خیالم با نقد ارسطویی و دنیای پستمدرنِ نیچه گرم است. مردم بیخیال از آلودگی اینجا، به کرات در حال زاد و ولد اند و پای افراد بیگناه دیگری را به کرهی زمین باز میکنند که قرار است کارمای کردار گذشتگان را پس بدهن ...
داشتم در مورد یک راننده عوضی می نوشتم که ماشینش را کنار ماشین من بصورت دوبل پارک کرده بود و من نمی توانستم ار پارک خارج شوم.کی؟ ساعت هشت و پنجاه دقیقه.کجا؟ آبیدر. زنگ زدم ۱۱۰ گفت اپلیکیشن پلیس من را از بازار دانلود کن و آنجا در بخش خدمات پلیس راهور شماره پلاک ماشین آن عوضی را وارد کن تا بلافاصله برا ...
جداً من با زندگیم چه کار میکنم که نمیفهمم از کجا، بیست شد بیست و پنج، شد بیست و هفت و حالا هم رسیده به بیست و هشت. گذر ایام، تا وقتی که در میانهشان هستم به کندی میگذرد، اما بعد که ازشان دور شدهام با خودم فکر میکنم که چه زود گذشت. مثلا نفهمیدیم بهار و تیر امسال از کجا آمدند و به کجا شدند. گمانم فر ...
برنامه ریزی و برنامه ریختن یک عیبی که داره برای یک آدم آماتور مثل من اونم اینکه آدم الکی جو گیر میکنه مثلا اینجوریه که فکر میکنی خیلی خفنی که به همه برنامه هات رسیدی و خدای روی زمین هستی و بهترینی در صورتی که هیچی نیست و کار خاصی نکردی در واقع تو شرایطی که همه چی به بهترین شکل احسن داره میگذره و اون ...