سووشون سیمین دانشور رو که تموم کردم، احساس کردم هیچ‌وقت نیازی نیست من یک رمان بنویسم. آخه همه حرفا رو سیمین زده و تازه شاید هیچ‌وقت نتونم! چون مثل سیمین قوت قلم ندارم! اما پی‌رنگ داستان سووشون و سیر تحول شخصیت سووشون، حتی از قوت قلم سیمین برام بیشتر حاکی از نبوغش بود. دو مکان، زندان و دارالمجانی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اگر می‌نشستی جلوم، ساعت‌ها حرف برای زدن داشتم. قول می‌دم که گریه هم نمی‌کردم. حرف می‌زدم برات، اون‌قدر که گوشت درد بگیره یا خوابت ببره. خودم هم الان داره خوابم می‌بره. صدای استاد رو مثل همهمه زیر آب می‌شنوم. گمونم خودم هم این روزها زیر آب زندگی می‌کنم. چیزهای زیادی هستن که دارن فراموش می‌شن چون ردی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خواستم مثل همیشه کلیشه‌ای شرح ما وقع بنویسم. ولی بعدش، گفتم بد نیست بنویسم صبح شنبه و صبح یک‌شنبه‌ام چطور می‌گذره. آخه من همیشه خودم برام سوال بوده که این خانم‌های دانشجو یا شاغل چیکار می‌کنند که به کارهاشون می‌رسند. لااقل اینجوری برای شما هم مفیدتره. 1‌. ناهار شنبه: پنج‌شنبه سرما خورده بودم ولی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سریال ژاپنی عشق در تاریکی :  هیروکی نویسنده‌ای مستقل است که در حال تحقیق درباره یک پرونده قتل زنجیره‌ای در توکیو است. او در جریان این تحقیقات با ماکوتو تسوتسویی (کارگردان برنامه خبری تلویزیونی) آشنا می‌شود و رابطه‌ای میان آن‌ها شکل می‌گیرد.اما با پیشرفت داستان، شک‌هایی درباره خود هیروکی به‌عنوان م ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دیشب اوضاع به هم ریخته ای داشتم و تو لاک خودم بودم که یه آقایی وارد آتلیه شد.  سلام کرد و جواب شنید و کارت شناساییش رو دراورد و گفت  بنده مامور بیمه هستم.  گفتم امرتون.  گفت کارتم رو ببنید.  گفتم لازم نیست.  گفت آخه واجبه.  گفتم واجب نیست.  گفت میتونم بشینم گفتم بفرمایید.  گفت یه سری سوال دارم اگر م ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سلام دزیره عزیز واینسادی ببینی آخرش چی میشه زود خاموش کردی رفتی بی معرفت یه  خداحافظی ای چیزی باشه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

منظور از وطن، تنها یک قطعه زمین یا مرز جغرافیایی نیست. وطن، هر آن حقیقتی‌ست که انسان به آن دل بسته و در آغوشش معنا می‌یابد؛ جایی که روح، آرام می‌گیرد و نبودش، خلأیی در جان می‌نشاند. برای انسان مؤمن، وطن می‌تواند ایمانش باشد، عقیده‌اش، آرمانش، یا همان حقیقتی که به خاطرش زیست می‌کند و می‌جنگد.در این ن ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

دوست دارم صبح‌ها که چشمام رو باز میکنم... اول برم نماز صبحم رو بخونم دوم سی دقیقه ورزش کنم سوم یه صبحانه خوب بخورم سوم بشینم یه گوشه، قرآنم رو بسته بذارم روی پام، صوت قرآن رو بذارم و همراه صوت، یک جزء قرآن بخونم. اما مثل مدیتیشن، توی ذهنم، جایگاه تمام آیات رو خط به خط تصور کنم و دنبال کنم چهارم بچه‌ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

میدونی چقدر حرف دارم واسه گفتن؟ میدونی چقدر ترس دارم به فاصله‌ی بین دو سکوتمون؟ می‌دونی همش نگران آخرین بارهام؟ از مرگ فراریم ولی از زندگی که می‌دونم داره به نیستی می‌ره بیشتر. حداقل الانش هست. تو هستی من هستم ما هستیم. هسته‌ایم. هسته دنیا. دنیا دور ما می‌چرخه. دور حرف‌های بچگانه و شوخی‌های عجیب‌مون ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

روی تخته نوشت: بهترین دونده های جهان سیاهپوستها هستند. برگشت سمت ما که: این داستانه؟ گفتیم نه باز نوشت: بهترین تیراندازهای جهان، سفید پوستها هستند. هنوز برنگشته بود سمت ما که گفتیم داستان شد. ---- داستان شد. همه چیز داستان شد . تو می دانی چرا چشمهای من خیسند؟  می دانی بیشتر عمر زیبای من گذشت. جوانی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید