[بخش دوم]ور زیباییشناسی پیرپسردر میان نقدهایی که خواندم، دیدم چیزی که خیلیها را آزار داده، حجم زشتی و پرخاش و بیاخلاقی و بیمبالاتی قصه است. درست است، کسی که روحیهی لطیف و حساسی داشته باشد، شاید در مواجهه با این همه چرکی آزار ببیند. اما این شخص موجود آزادی است که میتواند چنین فیلمی را برای دیدن ...
دربارهی پیرپسر اکتای براهنی[بخش اول]در بین همهی تحلیلها و نقدهایی که این چند روز در مورد پیرپسرِ اکتای براهنی دیدم و خواندم، ندیدم کسی به دو موضوعِ «وجه روسی اثر» و «زیباییشناسی زشتی» توجه کرده باشد. تحلیلهای روانشناسانه و روانکاوانه، نقدهای اجتماعی، پرخاش و بهکلی رد کردن اثر و از آن طرف غش ...
متنی میخواندم که دیالوگ پدر اسکارلت در مورد زمین را در رمان/فیلم «بربادرفته» یادم انداخت.گشتم پیداش کردم.به نظرم حالا نیاز داریم یک بار دیگر بشنویمش، با این یادآوری که اسکارلت، همین دختر لوس و ننری که ابتدای رمان/فیلم میگفت زمین برایش اهمیتی ندارد، وسط جنگ و آتش، همهی تلاشش را کرد با گاری زهواردر ...
دیشب حوالی ساعت هشت، همان وقتهایی که در دوازده روز گذشته سانس اول حمله و فعالیت پدافندها بود و برای یک ساعتی یکریز صدایشان میآمد، «ای ایران ایران» را گوگل کردم. هر شب این وقتها با بلند شدن صدای اولین پدافند تبلت و گوشی را میگرفتم دستم و میرفتم گوشهی هال بساط میکردم که دور از پنجره و شیشه بو ...
از متن مقالهای که میخوانم:«بهجز مقاومت چریکی، مقاومت نامرئی و خاموش غیرنظامیان هم هست؛ آنهایی که وقت جنگ در سرزمینشان، آنجا را ترک نمیکنند. در زبان روسی، معنای تحتالفظی واژهی «غیرنظامیان» در مقابل «نظامیان» این است: «کسانی که در صلح زندگی میکنند»؛ آنها دقیقاً زمانی در صلح زندگی میکنند که ...
این نامه را بین خرت و پرتهام پیدا کردم. ۸ بهمن ۹۸ نوشته بودمش.خواندنش حال خودم را خوب کرد. امیدوارم حال کس دیگری را هم خوب کند.«مریم عزیزم سلامامروز که دارم این نامه رو برات مینویسم توی یکی از سختترین روزای زندگیتی. تازه دو روز قبل برای ترم بعد انتخاب واحد کردی. پیش استاد راهنمات خجالت کشیدی و ا ...
یک غروبی سوار ماشین میشدم که درد پیچید توی زانوم و صورت بیرونیش شد ناله. کسی که همراهم بود، پرسید «مگه خوب نشدی؟» با لحنی که انگار کمکاری کردم. گفتم «بدترم شده.» گفت «مگه چیکار کردی باهاش؟» اینجا دیگر لحن نیاز نبود. کلمات تنها هم سرزنش داشتند. کلمات میگفتند این مدت لابد من کاری کردم یا نکردم که ...
تجربه میگوید تا دو خوابیدی، خوابیدی، اگر نه به فروپاشی سلام کن. تا دو نخوابیدم و به فروپاشی سلام کردم. روز خوب و مفیدی را گذرانده بودم که همه چی توش بود. کار، مطالعه، نوشتن از جنس پژوهش، اشتهای باز، غذای کامل، حال روبهراه. ولی دوی بعد از نیمهشب و فروپاشی این حرفها حالیش نیست. فروپاشی نشست روبه ...
توانایی ترانهی ترکی گوش دادنم را از دست دادهام. کلمهها قلبم را میگیرند توی مشتشان و فشار میدهند. و قلبم درد میگیرد.پدر و مادر فقط آدمهای پوست و گوشت و استخوانداری نیستند که ما را به دنیا آوردند، بزرگ کردند و بهشان وابستگی عاطفی داریم. پدر و مادر زبان ما هم هستند.ترکیم زخمی است. ترکیم درد می ...
توی ساعت استراحت کلاسم یکی از دانشجوها، پسر مؤدب و ساکتم، با دو تا لیوان چای آمد داخل. یکی برای خودش، یکی برای من. از بوفهی دانشکده خریده بود. محبتش قلبم را آب کرد. از این جنس مراقبتها بین بچههای کارشناسی که همهی حواسشان پیش شیطنت و اذیت کردن است خیلی کم میشود دید.چند روز قبلش توی مراسم چهلم، ...