توانایی ترانه‌ی ترکی گوش دادنم را از دست داده‌ام. کلمه‌ها قلبم را می‌گیرند توی مشت‌شان و فشار می‌دهند. و قلبم درد می‌گیرد.پدر و مادر فقط آدم‌های پوست و گوشت و استخوان‌داری نیستند که ما را به دنیا آوردند، بزرگ کردند و بهشان وابستگی عاطفی داریم. پدر و مادر زبان ما هم هستند.ترکیم زخمی است. ترکیم درد می ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

توی ساعت استراحت کلاسم یکی از دانشجوها، پسر مؤدب و ساکتم، با دو تا لیوان چای آمد داخل. یکی برای خودش، یکی برای من. از بوفه‌ی دانشکده خریده بود. محبتش قلبم را آب کرد. از این جنس مراقبت‌ها بین بچه‌های کارشناسی که همه‌ی حواس‌شان پیش شیطنت و اذیت کردن است خیلی کم می‌شود دید.چند روز قبلش توی مراسم چهلم، ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هفته‌ی سوم اتفاق. هر شب یک ماجرایی پیش می‌آید که غافلگیرت کند. ماجرا و غافلگیری از جنس چاهی تاریک و عمیق. تو می‌افتی ته چاه و بعد باید زور بزنی خودت را از چاه بکشی بیرون. دیشب از بدترین شب‌ها بود. اضطراب از یک جایی آمد و دیگر رهام نکرد. با دوست حرف زدم و چیزهای سختی گفتم. او شنید و گفت و باعث شد اشک ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

بذارید به‌جای اینکه بیام بگم سوگوارم و ازتون تسلیت بشنوم (که واقعاً شنیدنش آزاردهنده‌ست) از آداب معاشرت مواجهه با شخص سوگوار بگم که فکر می‌کنم کمتر درباره‌ش شنیدیم و خوندیم. امیدوارم این یادداشت دست به دست بشه و آدم‌های زیادی بخوننش. ۱. به حریم خصوصی شخص سوگوار و سبک سوگواریش احترام بذارید. یه نفر ب ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

باید ممنون میدان آزادی باشم که گاهی مجبورم می‌کنه به نوشتن. به خودم اگه باشه رخوت و کرختی ننوشتن رو ترجیح می‌دم.فرهنگ ژاپن جزو علاقه‌‌های مطالعاتی منه. به بهانه‌ی این پرونده تونستم قدری در مورد مراسم چای ژاپنی بخونم و نتیجه‌ی اون‌ خوندن‌ها شد این یادداشتی که می‌تونست کامل‌تر و خلاقانه‌تر باشه ولی اگ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

قالب یخ را خالی می‌کنم تو کاسه‌ی چینی گل‌‌سرخی. کمی آب بهش اضافه می‌کنم. دستمالی که این وقت‌ها توی آب خیس می‌کنم می‌گذارم روی پیشانی و چشم‌ها دم دست است. این حجم یخ همیشه برای یک نوبت تسکین سردرد میگرنی زیادی است. مدیریت به‌اندازه یخ از قالب درآوردن را هم خیلی بلد نیستم. این بار اما با خیال راحت همه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

این ترم زیاد امتحان گرفتم. امتحان‌های دوستِ از اصفهان دورم هم با من بود. امتحان گرفتن وضعیت پاردوکسیکالی دارد برام. یک سمت ذهنم را تصویر دانشجوی سال‌بالایی هیکلی و قدبلندی پر کرده. کارشناسی که بودیم به‌عنوان کمک‌مراقب می‌آمد بالا سرمان. حالا دهه‌شصتی دربه‌در سربه‌زیر چه نیازی به کمک‌مراقب داشت، نمی‌ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

توی قدم زدن امروز فهمیدم زندگی آن‌قدر چیز شگفت‌انگیزی است که حتی اگر همه‌ی مواهبش یا بخش زیادیش هم به تو نرسد، اگر تو فقط برای تماشای جهان آمده باشی و کیفش را بقیه ببرند، باز هم ارزش زنده بودن دارد. تماشای کیف کردن بقیه هم کیف دارد. بچه‌ای تاب می‌خورد و این خوب است. پیرزن و پیرمردی آمده‌اند پیاده‌رو ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اولین باری که آمدم مطب دکتر ب ده یازده سالم بود. تو بدوبدو با برادرم خوردم زمین. دندان جلوم شکست و باید کامپوزیتش می‌کردم. مطب فعلی هم نیامدم. دکتر ب جوان بود و توی درمانگاهی دولتی کار می‌کرد. جوان خوش‌تیپی بود که عطر خیلی خوبی می‌زد. کار دندانم که تمام شد و آمدم خانه رد عطرش روی لباسم مانده بود. ده ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

آدم مگر چند تا فیلم می‌بیند که زندگیش را به قبل از دیدن فیلم و بعد از دیدن فیلم تقسیم کند؟ از آن‌هایی که بعدِ دیدنش آدم دیگری شوی یا حداقل تلاش کنی آدم دیگری شوی. از آن‌ها که بعدِ دیدنش خودت را از نو کشف کنی و بشناسی. از انگشت‌های یک دست کمتر. Perfect Days برای من اینطوری بود. هیچ فیلمی این‌جور بهم ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید