حقیقتشو بخوایید من اونجور که نشون میدم یا دیگران فکر میکنند تافته ی جدا بافته نیستم، من هنوز نتونستم تو یه مرحله از زندگیم مچ تنبلی و تباهی رو بخوابونم! باید قبول کنم من نتونستم فوق العاده باشم! حالا احساس میکنم دیر شده برای خیلی چیزا، وقتمو از دست دادم، در واقع سوخت!تموم شد... خیلی دلم میخواست زبان ...
چندتا پست قبلم بود از یه پیرزن جلو در مدرسه حرف زده بودم که هرروز اصرار داشت جلو در مدرسه منو ببوسه!!! خواستم بگم ایشالا جنگ نشه هیچوقت من حاضرم هرروز جلو در مدرسه خودم پیش قدم بشم برای بوسیدنش😂😂😂 بعد جنگ وقتی پستای قبلیم رو خوندم دیدم چقدر غر غرو بودم! در حالی که باید شکرگزار میبودم! ...
چند روزی هست که شب ها اروم تر میشه خوابید! احساس میکنم خیلی از نظر روحی داغون شدم! من هیچوقت دختر قوی ای نبودم! بر خلاف مادر و مخصوصا پدرم! هر شب با گریه میخوابم! اینستای لعنتیم رو پاک کردم، اونم بعد از اینکه کلی فیلم از بچه های مظلوووووم غزه دیدم؛ حقیقتا جگرم سوخت! دلم میخواست کلی غذا با خودم میتون ...
سلام از شبهای بی تابی... داشتم به این فکر میکردم تو این ۲۸ سال هر چی ترسیده بودم شوخی بوده! اگر اونا ترس بودن به حس این شب ها چی میگن؟! ...
خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم، نه که خبری نبوده و زندگی اروم پیش میرفته نه! حوصله و وقت نوشتن نداشتم! بزارید از این چند مدت بگم! مهم ترینش اینکه کنکور قبول نشدم و با یه نتیجه فراتر از افتضاح اب پاکی رو دستام ریخته شد!!! چند روز پیشا تولدم بود؛ ۲۸ سالم شد!!!! هِی... چجور انقدر سریع گذشت؟! چقدر روز تولد ...
من گمشدم! نمیدونم کجام! نمیدونم کِی و یا چجوری؟! اصلا خودم گم شدم یا دزدیدنم! خیلی وقته چیزی برای من نمیشه... انگار از یه جایی به بعد دیگه با جسمم نیومدم! گم شدم! وقتی میرم بیرون حس میکنم مثل اصحاب کهف بعد مدت ها وارد عصر جدید شدم! حتما همه چی میشه! فقط اگر پیدام کنن! امشب بیست و هشتمین شب تولدمه و ...
نمیدونم چرا ولی امروزم به مزخرف ترین شکل ممکن سپری شد! اونم از صبح که با یه ماچ چندش از یه پیرزن شروع شد! همونی که همیشه صبح زود جلو در مدرسه وا میسته و به همه سلام میکنه و هی قربون صدقه ات میره، الان دو روزی هست تا میبینتم به زور دستمو میکشه و بوسم میکنه! مشکل از اون بنده خدا نیست من زیاد از پیرزنا ...
سلام! این متن رو در حالی مینویسم که گرفتگی رو عمیقا حس کردم، با وجود اطرافیان دلم تنهاست! من دلم تنگ شده! حتی برای پسرم که پیشمه! دلم میگیره وقتی فکر میکنم روزی میخواد عمیقا سرد و گرم روزگار رو بچشه، دلم میگیره برای روزایی که میخواد تلخی و حقایق دلخراش دنیا رو ببینه! دلم میخواست همیشه براش اغوش گرم ...
دیروز که تو حیاط مدرسه بین دانش اموزا بودم یه دانش آموزی توجهمو جلب کرد، خیلی اشفته بود، به شدت گیج و منگ ، از چشماش میتونسی یه شوک، یه وحشت، یه ترس رو حس کنی! ازش اسمشو ورسیدم ولی فقط نگاه میکرد، انگار این بچه هیچ کاری جز حرف زدن با چشمام بلد نبود، دوستش گفت خانم اسمش هستی هست! کلاس ۴/۵! زنگ که تمو ...
اون واقعا فرشته است! همیشه من اولویتش بودم! پادرد داره ولی کافیه کوچکترین چیزی بخوام، انگار دردش یادش میره و سریع به کمکم میاد! یکساله که زحمتم براش دوبرابر شده، هرروز کیان رو نگه میداره با تمام سختی هاش! هیچوقت در مقابل هیچ خواسته ی من نه نگفته و نمیگه!!!! کاش میشد جبران کرد خوبی هاشو، کاش میشد مثل ...