امشب حرفامو زدم بهش! با تمام وجودم سعی کردم منطقی حرف بزنم و از قدرت نفوذم برای تسخیرش استفاده کنم! من خیلی خوب میتونم حرف بزنم و ادمارو متقاعد کنم!( تعریف از خود نباشه) بهش گفتم که چقدر حساسم... بهش گفتم که من این موارد رو از اخلاق و خصوصیات اقایون میدونم اگر اشتباه بود یا کم و زیاد بهم بگو! بعد شن ...
میخوام بخوابم و به جاش فردا صبح بلند بشم برای درس خوندن البته اگر بتونم، بیدار که میشم باید در سکوت مطلق بدون هیچ حرکتی باشم چون ممکنه کیان بیدار بشه و مثل همیشه نزاره یه صفحه هم بخونم! از طرفی زیادی سکوت و بی تحرکی ساعت ۶ صبح هم باعث میشه خوابم ببره به خصوص با مطالب فوق العاده یکنواخت درسی! موندم چ ...
دلم برای روزایی که مامانم میگفت:«تو اینارو ولش کن برو درستو بخون! تو کاری به کارای خونه نداشته باش برو درستو بخون! تو نمیخواد بیای خونه خاله بشین درستو بخون! تو نمیخواد....بشین درستو بخون! چقدر شرایط برام فراهم بود یه اتاق مجزا و ساکت و با دیوارهای نقاشی شده و کتابخونه و میز تحریر و چراغ مطالعه... م ...
من از اینام که با کله برم تو عسل باز تلخم! تلخِ تلخ... من مثل یه بادوم زهرماری وسط ظرف اجیل... من مثل یه ابر بارونی تو روز سیزده به در... من همون سنگ ریزه ی آش مادربزرگم که مستقیم میره زیر دندون... مثل خنکی مصنوعی کولر آبی... مثل دمای ۵۲ درجه ی خوزستان... مثل سرمای استخوان سوز برای یه بی خانمان... ن ...
اوضاع پیچیده شده... همه جا... انگار کل دنیا پیچیده بهم ... من هم بی نصیب از این پیچیدگی نیستم! نمیدونم آینده چی میخواد بشه، نمیتونم برنامه ریزی درستی انجام بدم! در واقع با آینده ی مبهم چه برنامه ریزی ای؟! دلم میخواست برای بچه دوم اقدام کنم ولی اگر دوباره جنگ بشه چی؟! من خیلی ترسو و ضعیفم، اون بچه چی ...
خب من الان کتابخونه ام! قبل از اینکه شروع کنم گفتم یه چیزی اینجا بنویسم که به یادگار بمونه از سال سومی که میخوام برای کنکور ارشد و دانشگاه مورد علاقه ام تلاش کنم! امسال نباید مثل دوسال قبلی بگذره، شرایطم سخت تر شده درست! ولی نباید یادم بره که واقعا تحمل یک شکست دیگه رو ندارم! هربار بلند شدنم خیلی سخ ...
امروز رفتم کتابخونه ثبت نام کردم! میخوام اگر خدا بخواد و از اسمون سنگ نباره روزی یکی دوساعتی برم اونجا درس بخونم، تو خونه نمیشه واقعا، احساس میکنم اونجا شاید بهتر بتونم مطالب رو تو مغزِ مقاوم در برابر حفظیاتم فرو کنم! یک ساعتی هست دارم کتاب صد سال تنهایی رو میخونم، باید اعتراف کنم من برای خوندن این ...
از زمانی که با همسرم ازدواج کردم یعنی تو این ۶ یا ۷ سال به جز چندبار ندیدم که نماز بخونه، نه اینکه اعتقاد نداشته باشه ها نه! فقط تنبلی میکرد! صبح تاسوعا که از خواب بلند شدم فهمیدم همسرم یکی دوساعت پیش بیدار شده بود، بهش گفتم چیکار میکردی؟! فیلم میدیدی!؟ به شوخی گفت نه مگه من مثل توام؟ نماز خوندم!!!! ...
خب امشب بالاخره یکم حالم بهتره! البته اینکه امشب مهمونی دعوت بودیم هم بی تاثیر نبود تو روحیه ام! حالا میخوام با تنبلیم بجنگم! از امروز روزی نیم ساعت زبان میخونم و ۴۵ دقیقه مطالعه ی ازاد! کتاب صدسال تنهایی صفحه ی ۸۰ ام ترجیحا اول اونو تموم کنم! اینا به کنار غول اصلی درس خوندن برای کنکور ارشد برای سوم ...
نمیدونم چه سرنوشتی در انتظار مردم سرزمینمه! میترسم از اینکه دلتنگ این روزا بشم! جدیدا هر کاری که میکنم میگم خدایا شکرت، یه وقت نشه در اینده حسرت همین چیزارو بخوریم! خرید کردن، رستوران رفتن، پارک رفتن، غذا ی گرم، اب خنک، خونه ی خود ادم، درامد، شغل، امنیت و... وای خدا احساس میکنم دارم دیوونه میشم! من ...