امشب داشتم فکر می‌کردم چرا آخه این همه کار! چرا به صفر نمیرسند هیچ، همدیگه رو می‌زایند کارها!! امروز مامانم اومد خونه‌مون و اون بازه کوتاهی که برای استراحت در نظر داشتم رو، کار جدید شروع کرد. قضیه این بود که من رفتم جارو کنم خونه رو. مامانم شروع کرد به شستن ظرفا. بعد دید سینک گرفته، اتصالاتش رو باز ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

اون چیه که حالتونو خوب میکنه ولی با عقل جور در نمیاد؟ ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

در بهترین بهترینهای عمر و امکانات و زندگی به سر می برم  خانواده شیرین و شلوغ، دوستان یکرنگ شغلی که ارزشمندی بهم القا می کنه سلامتی  از آب و گل در اومدن بچه ها و هنوز دوباره با سر توی آب و گل تازه فرو نرفتنشون!!! خواب خوب و عمیق و کافی غذای دلخواه  آزادی به قدر نیاز  رطوبت و دمای کافی  اصلا تو نگاه ک ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

حال ندارید، بخش دوم مطلب رو بخونید :) کم پیدا شدم چون گوشی موبایلم خراب شده. بدون اینکه من گوشه بالا سمت راست گوشی رو لمس کنم، کلیک می‌خوره. و صفحه‌ام مدام پرش داره. در نتیجه نمی‌تونم راحت بیام و به کامنت‌ها جواب بدم یا مطلب بنویسم. الانم با ‌لپتاپ دارم می‌نویسم، در حالی که خسته‌ی یک روز بسیار پرک ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سکوتِ محض مسافرانِ پرواز روی صندلی‌ها نشستند. دست‌ها، دستبند خورده. ساک‌های دستی کوچک کنار پاهاشان. هر کسی در حال و هوای خودش است. زنان و مردان جوان. در میانشان پیرمردی دیده می‌شود که سرش را پایین انداخته و بین دو کفشش را نگاه می‌کند. یکی ته سالن هواپیما سرفه‌های سنگینی می‌کند. و جز این صدا، صدا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

گفت برای چی اینقدر بستگی پیدا کردی بهش؟  چشم و ابروش تو رو گرفت؟  گفتم قبل ازینکه چشم و ابروشو ببینم بار این بستگی، بسته شد. من مبتلا به نگاهش شدم.   گفت دیگه بدتر، یعنی کار فقط کار چشمش بوده بی مشارکت ابرو؟ حالا مگه خیلی شهلا بود چشمش؟  گفتم  د ن د .....دارم میگم نگاهش...اون طوری نگاهم کرد و چیزی د ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

من یه infpام: من چیزهایی رو دوست دارم که دیگران دوست ندارن...:) ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

جالبه، دیدم پست شماره ۴۴۴ هست! تا چند وقت پیش که زیاد اینجا می‌نوشتم می‌ترسیدم زود به ۱۰۰۰ برسه و انگار یه همچین محدودیتی داره بیان. می‌گفتم بعدش چه کار کنم. ولی حالا به نظر می‌رسه به ۵۰۰ هم نرسه هیچ‌وقت. بحث اعداد شد؛ دیشب استریک دولینگوم رسید به روز ۱۰۰۰. نزدیک سه ساله اسپانیایی می‌خونم و البته که ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

امشب شیفتم و یکمی سرم خلوت تره. همیشه از اینکه شبکار باشم بدم میومده با اینکه تو این بخش شیفت شب از همه شیفت ها بهتره و همه دوست دارن شبکار بیان اما برای من یه حس غم و غربت داره انگار از خونه دور افتادم گاهی فکر میکنم که شاید به خاطر اینه که تو بچگی شب های زیادی مامان پیشم نبوده است یا به خاطر طرحوا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

صبح هواداریست سحر کمی خدا به دست آوردم  و تمام جیبهای صبحم را از فکر و ذکر پر کردم  اتوبوس شلوغ بود و جیبهایم دو بار خالی شد  اما هنوز کمی خدا مانده است  خدا بی نیاز است اما خدا داشتن نیازمند است باید بتی باشد که برای نداشتنش خدا به دست بیاوری باید گمراهی ای تهدیدت کند  تا راه را پیدا کنی  اگر فرشته ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید