بچه ها برای یک هفته رفتند سفر.باید بلند شوم اخرین نشانه های حضور بچه ها را در خانه جمع کنم،پاکت پیتزای خورده شده ی دیشب،توپ آبی طرح بارسلونا که زیر مبل است،دو تا لیوان کنار تخت که دیشب سر اینکه کی برود اب بیاورد «هرکی تک بیاره » بازی کرده بودیم،پاک کردن قطره های اب البالویی که با سینا گذاشته بودیم ت ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

زن از ظاهر زندگی من رفته ولی هنوز بعضی وقتها خوابش را میبینم.در واقعیت توی یک ماه ازدواج کردیم.هردومان عروس یک فامیل شدیم.از روز اول باهاش مقایسه شدم.برای من نماد مهمی ست شاید.کانون خانواده ای که من دوست دارم داشته باشم را دارد.شاید هم از اینکه ادمها او را پذیرفتند بهش حسادت میکنم.دیشب توی خواب سر ز ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

رها کردن مراحل مختلفی دارد.این طور نیست که شما چیزی را که تا دیروز بهش چسبیده بودید رها کنید و او مثل بادکنک پر شده از گاز هلیوم ،برود به آسمان و دور و دورتر شود نه.در عمل اینطور اتفاقی نمیفتد.تو همانجا ایستاده ای و من رهات کرده ام بالاخره.تو عقب نرفته ای ،جلو نیامده ای.اما انگار ان سر پل هنوز ایست ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

فکر میکنم همه ی چیزهای پراکنده ی زندگی ام را باید بنشانم سر جایشان.دوست دارم ذهنم را به یک اتاق پذیرایی تبدیل کنم با صندلی های زیاد.روی یک صندلی علی را بنشانم،روی یکی سینا را،روی بعدی مادرم را.به نوشتن هم یک صندلی اختصاص بدهم.به کتاب خواندن،به خانه و نیازهاش یک صندلی بدهم.به زندگی عاطفیم یک صندلی،به ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

به غزه غذا نمیرسد.از صبح زود عکس های ادم ها که از گرسنگی در حال مردن اند توی اینستاگرامم بالا و پایین می شود.فکر میکنم به اینکه بزرگترین دغدغه ی پشت ذهنم در تمام دوازده روز جنگ این بود که چطور دوتا بچه بدغذایم را سیر نگه دارم اگر جنگ طولانی شود،قحطی شود و چیزی گیر نیاید.کنسرو و ماکارانی نمی خورند.ح ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

رفاقت از دست رفته ای دارم.در بحبوحه ی زن زندگی آزادی یکی از رفقای بیست ساله ام از من فاصله گرفت چون یک جایی یک اظهار نظری کرده بودم راجع به کارگردان فیلمی؛که چرا توی این شرایط چنین فیلمی ساخته و ان کارگردان از قضا دوست همسر این دوستم بود و روابطشان تنگاتنگ.دوستم پشت ان کارگردان در امد و به من توی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خوشحالی امروزم درست شدن کار آقای لام بود.اگر کسی تا دیروز بهم میگفت که هنوز ممکن است اتفاق های خوشایند بیفتد باورم نمی شد.تهدید رفتن اقای لام تا اخرین موعدشان که هشت مرداد بود به ترس و ناامنی من هم دامن می زد.لام را از سال هشتاد می شناسم.تقریبن همسنیم.میگویم تقریبن چون لام حتا نمی داند تاریخ تولد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

فکر میکنم توی حالی ام که فقط اجبار برای انجام کارها یا یک دست کمکی از بیرون میتواند من را به زندگی برگرداند.حوصله ام نمیکشد از جایم بلند شوم.بازگشت به روتین برای ما که سر کار نمی رویم،که مسیولیتی در جایی فیزیکی غیر خانه نداریم،که خودمان مجبوریم خودمان را در قالب دربیاوریم و به هزار ضرب وزور نظم بدهی ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

باید به خودم یاداوری کنم که می توانم بدون عشق زندگی کنم.خیلی سال توانستم.البته که هنوز فکر میکنم زندگی کردن بدون عشق ارزش زیادی ندارد ولی خب همین است که هست،قرار نیست هر چیزی دلمان میخواهد بشود،قرار نیست توهمات و رویاهایمان توی این دنیا به واقعیت بدل شود.اما وقتی جهان بیرون ناامن است،وقتی آسمان ته ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

از روزی که آتش بس شده تنها کاری که می کنم خودم را می رسانم به چیزهای آشنا،ادم ها،مکان ها،ادم ها را میبینم که بفهمم زندگی هنوز سرجای خودش هست.همان زندگی نیمه کاره البته.همان زندگی ای که توش درد میکشیدم و همان ادم هایی که مایه ی آزارم می شدند.فکر میکنم این روزها من از فقدان معنا یا جا به جا شدن آنها ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید