پسر خاله بابام، خانمش سکته می کنه می برنش بیمارستان اونجا از روی تخت می افته پایین.. اینبار لگن پاش می شکنه 😔 بنده خدا سنش هم بالا بود خیلی سختش بود باید فیزیوتراپی می رفت و.. همسرش اینقدرر غصه می خورد که هر روز لاغر و ضعیف تر از قبل می شد درحالی که اقوام می رفتن عیادت خانم گلی ( اسمش گل افشون بود ص ...
اونی که فیلم بازی می کنه بالاخره یه جایی دیالوگش یادش می ره صبور باش.. فقط قیافه اون وبلاگی دیدنیه 😂😂 ...
صبح خواب خوبی دیدم 🫠 کامل واضح نبود وقتی بیدار شدم عجیب شارژ بودم.. از همون ساعت 7 رفتم توی آسپزخونه قرمه سبزی بار گذاشتم... هنوز روحم سبکه نمی دونم خواب چی بود ولی عمیقا حالمو خوب کرد.. دفعه پیش خواب بد دیدم، الان نوبت خواب خوبه بوده 🤗 صبح ناخودآگاه رفتم سراغ این اهنگه و گوش دادم چندین و چند بار.. ...
یه وبلاگی دیگه از لیست دوستانم حذف کردم گاهی دیرتر می فهمی آدما فقط یک رو نیستن چندین لایه دارن.. اوایل با صورتک خندون باهم صمیمی می شید رفته رفته صورتک عوض میشه، دیگه مثل قدیم برای باهم بودن وقت نمی ذاره.. یه بنده خدای دیگه هم بود، ایشونم آدرسم داشت خودم بش دادم بعد گفت وااای چقدر خوشحالم اومدی لین ...
چرا امشب صبح نمیشه خورشید کوجا رفتییییی... اینقدر گرمم رفتم کف اتاق خوابیدم خنکی سرامیک ها :) میزان جنب و جوشی من موقع خواب سرشب سرجامم صبح که بیدار میشم کف اتاق.. ...
هوا هم حالش اوکی نیست شادی و غمگین می زنه :) الان هوا خیلیییی خنک آسمون ابرهای خوشگلی داره کنار درخت توی حیاط نشستم نمیدونم تاحالا شده لذت افتادن برگ از درخت رو زمین رو بچشید یانه.. طی مدتی که کنار درخت عکس می گرفتم از ماه چندین بار این صدای لذت بخش رو شنیدم، افتادن برگ های قدیم و خشک و صدای تیکش رو ...
هوا طوری گرم شده که باید گفت سلام بر تابستان! بخاطر بی خوابی دیشب صبح دیرتر بلند شدم می خواستم کارتم بدم داداش بزرگم برام چیزی بخره ولی برادر جان ساعت 5 صبح رفته بود سرکار بلههههه هوای گرم بلده چطوری آدمت کنه😅 حالا جرئت داری تنبلی کن از ساعت 9 صبح به بعد بری بیرون رسما خفه میشی ________ چه زمانی تصم ...
گرمم هست انگار دارم از درون آتیش می گیرم.. نه اینکه هوا خیلی گرم باش ها نه من دارم می سوزم سرجام بند نیستم بلند میشم می شینم باز می خوابم و.. بی قراری دارم اه لعنتتتتت بهش لعنتتتت ...
کتاب دایی جان رو تموم کرد، بیشتر شبیه کتاب های زرد و بی محتوا بود تا شاهکار سرتاسر کتاب جز کینه و تلافی خانوادگی من چیزی ندیدم 😑 مثلا همین بلاگفها شاید بارها دیده باشید یا دوستانی داشته باشید که واقعا از خوندن وبلاگشون لذت می برید (شاید راضی نباشند من اسم نمی برم) ولی طوری از محیط زندگی خودش یا طبیع ...
من درسی که از بچه ها گرفتم در لحظه زندگی کردن هست.. اونا از همین الان با تمام وجود لذت می برن، ساعتها با یه وسیله پیش پا افتاده بازی می کنن بچه ها واقعا قدرتمندن.. کارهایی انجام می دن که کار هر کسی نیست... میدونی ما هم روزی بچه بودیم وصاحب همچین قدرتی ولی الان چه به ما گذشته که اینجوری شدیم؟ اینقدر ...