خیلی کم وقت دارم. گفتم تندی این وسط یه پست هم بنویسم. بعد مدت ها لپتاپ رو روشن کردم تا سوالات امتحان بچه ها رو طرح کنم و صفحه وبلاگ باز بود واسه همین گفتم، چرا که نه؟ همیشه کارهام همینه. دیگه خیلی پربرنامه نیست، چون دیدم برنامه ها واقعا قابل ریختن نیستن. فقط میتونی توی همین لحظه ای که هستی کاری که ب ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

برو وسط جنگل تاریک. فانوست رو نبر. زیادی تاریکه که فانوس بخواد به دردت بخوره، و به هر حال تو لیاقتش رو نداری.  گل های رو می بینی؟ از هر رنگ، از هر شکل، هرکدومشون میتونن دسته گلی بشن که دنیای تو رو زیباتر می کنی. ولی به اونهایی که خوشرنگترن توجه نکن. اونها برای تو نیستن. هرچی تاریک تر، تیره تر، عمیقت ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

هرکس حتی اگه من رو در سطحی ترین حالت ممکن بشناسه میدونه چقدر معتاد اطلاعاتم. هر ثانیه از زندگیم اگه در حال اطلاعات جذب کردن نباشم، درحال استراحت بین دو اطلاعات جذب کردنم(که اونم بعضی وقت ها با اطلاعات جذب کردنه:)) دست خودمم نیست. دنیا یه جوری پیش رفته که هشتاد درصد معنای من همینه. بقیه‌ی معناهام مدا ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

چقدر درد داره قورت دادن کلماتی که می‌خوام بعد از ساعت 12 بهت بگم. نه چون تو تویی، بلکه چون من منم. من همونیم که کلمه‌هام مثل خار گل‌های تازه چیده شده، مثل چایی که صبر نکردی برای خوردنش گلو رو می‌سوزونه و می‌ره پایین. قبلا به اندازه کافی شجاع نبودم برای فرو دادنشون، ولی الان فهمیدم دیدن درد روی چهره ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

جلوی دانشگاه از سرویس پیاده شدم. در اتوبوس از پشت سرم بسته شد. به اطراف نگاه کردم، دخترهای مقنعه پوش. پسرهای کیف به دوش. یادم آمد امروز جمعه بود. چرا آمده بودم تا دانشگاه؟ هیچکس همراهم نبود. چرا آمده بودم دانشگاه؟ گفتم خب من که آمده‌م همین راه را با اتوبوس برگردم که کار با بی‌آر‌تی هم یاد بگیرم. یاد ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سعی میکنم روی صفحه وبلاگ تمرکز کنم ولی صدای ادل داره حواسم رو پرت میکنه. And if you're not the one for me why do I hate the idea to be free. یه روز زودتر برگشتم خونه ولی فردا به هرحال باید برگردم. ترم یک مثل برق گذشت، ولی برقی که سر راهش از من رد شد. بوی گوشت سوخته رو میشه حس کرد. زیاد اذیتم نمی کنه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

For you I miss my trains I forget to text my friends For you I burn my lunch I say I love you on a hunch   For you I let my tea go cold I stare at an ampty whiteboard For you I don't call my dad Scared he'll know I got it bad   For you I don't get out of bed Hit myself right in the head For you I pa ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

خوابم نمی‌بره. ذهنم به هرچیزی چنگ می‌زنه تا خالی نمونه. از داستان‌هایی که ننوشتم، تا حرف‌هایی که نزدم. از بوسه‌ای که نگرفتم، تا آدمی که دیگه هرگز نمی‌بینم. از نفس راحتی که بیش از هفته‌ای یکبار نمی‌کشم، تا شعرهایی که برای کسی نمی‌خونم.  به پشیمونی و بخشش و فراموشی فکر می‌کنم. به رنجی که می‌کشیم و رنج ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

سلام به شما. اینجا هستیم با سه تا کتابی که تونستم خیلی خیلی عقبتر از برنامه بخونم ولی اشکالی نداره چون خیلی خوش گذشت :) به حفره ای توی قلبم هست به شکل "قایم شدن زیر پتو با کتابهای خوب" و گاهی اوقات یادم میره که اونجاست. گریزی به سوی کتاب بهم یادآوری میکنه که هیچ چیز دیگه ای جای اون حفره رو نمیگیره. ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید

1403 برای من سال آخرین ها و اولین ها بود. یه جهش برای ورود به دنیای جدید. دبیرستانم تموم شد و وارد دانشگاه شدم. روابط خیلی اثرگذاری رو تموم کردم یا شروع کردم. وقتی به امسال فکر می‌کنم در برابر پارسال شبیه یه تورنادو می‌مونه. هزاران لبخند دارم برای تعریف کردن، انقدر که نمی‌تونم شماره‌گذاریشون کنم.  ه ...

تعداد لایک‌ها
لطفا وارد شوید
دنبال کردن
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید
لطفا وارد شوید